سکسی خفن خوشگل ترین چشم رو این جنده داره
سکسی خفن تا اینکه یروز که سهیلا رفته بود استخر خونه،من تو اتاقم بودم کسه دیگی ام خونه نبود که یهو صدای جیغ از زیر زمین اومد که با دو رفتم سمت زیرزمین که دیدم سهیلا با مایو افتاده زمین و غیر سینه و کس بقیه جاهاش پیدا بود،سرمو برگردوندم خواستم زنگ بزنم اورژانس که گفتم شاید تا اومدن اورژانس براش اتفاقی بیفته کسیم خونه نبود که ازش کمک بگیرم،تصمیم گرفتم خودم دست به کار شدم حوله تو رختکنو برداشتم انداختم روش چنبار صداش زدم،تو صورتش زدم که بیدار نشد بلندش کردم بردمش تو اتاق دیدم قلب و نبضش میزنه تنفسم میکنه،یه لیوان آب سکسی خفن سرد برداشتم ریحتم روش که چشاشو باز کرد.
گفتم خانوم خانوم حالتون خوبه؟
گفت من کجام؟
_من:حالتون بد شده بود تو استخر
سهیلا یه نگاهی به خودش کرد و سکسی خفن فهمید درچه وضعیتیه و گفت:
_تو با چه اجازه ای دست به من زدی آشغال
منم من من کردمو گقتم :
خانوم حالتون خوب نبود هیچ کسم سکسی خفن خونه نبود ترسیدم اتفاقی براتون بیفته که گفت:
تو غلط کردیو اومد یه یکی خوابوند تو گوشم و گفت گمشو از جلو چشام.
منم رفتم تو اتاقم تو این فکر بودم که باید جور و پلاسمو جمع کنمو برم که سهیلا درو باز کردو اومد تو گفتم حتما میخواد پرتم کنه بیرون از خونش
خوشگل ترین چشم رو این جنده سکسی خفن داره
همسر عاشقی
سلام من انسی هستم 22 سالمه دانشجوی ارشد معماری . داستان من با همه فرق داره نه اهل خیانتم نه این مزخرفات . تازه برای ارشد قبول شده بودم حدود یه سال پیش توی یکی از کلانشهرهای ایران عزیزم. اما مشکل بزرگم پدرم بود که میگفت دختر تنها رو اجازه نمیدم بره شهر غریب . و من دستم تو سرم که چیکار کنم.
یه همسایه داشتیم که خیلی ادمای خوبی بودن . سکسی خفن یه تک پسر داشتند به نام مصطفی که اللهی قربونش برم . اون زمان من بهش توجه نداشتم . آخه دختر لارج و خوشگل شهرمون بودم . و برام افت داشت دست به دامن یه پسر باشم.
کلی خاستگار رد کرده بودم و روزگار بر وفق مرادم بود .
خوشگل ترین چشم رو این جنده داره
سکس
راستی من یه دختر چادری بودم که فانتزیهام خیلی وسیع بود سکسی خفن . اما از مصطفی بگم و پیشاپیش چشم حسود کور. مصطفی یه پسر 26 ساله با 180 قد و حدود 70 کیلو وزن و خیلی جذاب و خوشگل بود. اصل قشنگی مصطفی من چشاش بود . چشمای سبز کمرنگ مایل به ابی و قهوه ای و همیشه سر به زیر و چشم پاک . مصطفی دانشجوی پایان دوره دانشگاه شهید ستاری ارتش بود. و برای پرواز عملیاتی با یه هواپیمای خفن جنگی به یکی از پایگاهای نیرو هوایی مامور شده بود . اوایل من اصلا این چیزا برام جذاب نبود چون هم پولدار و متمول بودم هم خوشگل و ناز .
تا اینکه مساله خوندن ارشد پیش اومد و بابام نمیزاشت برم خوابگاه . تا اینکه یه روز خیلی گریه کردم سکسی خفن و اصرارررر که بابا اجازه بده . اما اون حرف عجیبی زد . اجازه میدم به شرطی که شوهر کنی و با شوهرت بری . برام خیلی سخت بود تو اوج عشق و حال و تحصیل یه سر خر داشته باشم . اما اگرم قبول میکردم من تو اون شهر کسی رو نداشتم زنش شم . تا اینکه یه روز ابجیم بهم نخ داد که خره مصطفی پسر همسایه ساکن اون شهر هست . اون موقع مصطفی به همه گفته بود درجه دار ارتشه و اونجا باغبونی میکنه و نمیگفت که افسر خلبان هست . تا کسی بخاطر سربازی بچه بهش گیر نده . خوب طبیعی بود من نخوام زن یه باغبون بشم. سکسی خفن اما تنها راه مصطفی بود .
خلاصه مامانم با مامانش حرف زد که دختر ما همچین مشکلی داره و اگه ممکنه یه صیغه محرمیت بخونیم تا اینا کنار هم زندگی کنن . انسیه نهار و شام برا اقا مصطفی بپزه و مصطفی هم سایه اش بالا سر انسی باشه . هزینه خورد و خوراک و کرایه خونه رو هم میدیم . بعد از اتمام دوره هم از هم جدا بشن و هر کس بره راه خودش . مادر اقا مصطفی قبول کرد . پدرشم که دوست بچگی بابام بود قبول کرد و همه به مصطفی اعتماد داشتیم که اگه سنگ وا بره اون مردونه وایمیسه و واقعانم همین بود . اما وقتی به مصطفی گفتن اول از ترس فاش شدن حقیقت و ابروش که فردا بگن زن عقد کرده ول کرده قبول نکرد . اما باالتماسای من و خانواده پذیرفت سکسی خفن . ولی گفت چون توی پایگاه زندگی میکنه نمیتونه بدون عقد رسمی محضری من رو ببره تو و اسکان بده . منم از خدام بود برم توپایگاه ارتش و اهالیش رو ببینم قبول کردم . خلاصه شد و من و اقا مصطفی ام با خانواده رفتیم محضر و عقد سوری رو انجام دادیم . مهریه ام فقط قران و اینه شمعدون بود . چون ازدواج موقت بود . و قرار بود جداشیم مهریه نزدیم. بابام بعد تنظیم سند بهمون گفت شما دست هم امانتی هستین . اگر این امانتی رو باز کردین دیگه مال همید و باید تا اخر عمر با هم باشید . مصطفی درجا قبول کرد منم اجبارا قبول کردم سکسی خفن . خلاصه بعد عقد ده روز بعد که فقط دوبار همرو دیدیم با ماشین شخصی عازم شدیم . مصطفی قبلا مسائل حفاظتی و حضورم تو پایگاه رو ردیف کرده بود . و چون خونه خالی زیاد بود زود بهمون دادن و تو سهمینه نموندیم . بعد از بردن لوازم منزل و استقرار اقا مصطفی بهترین اتاق روبه من داد و خودشم یه اتاق کوچیک گرفت و فرداش برای کارای دانشگاه رفتیم و من مشغول تحصیل شدم . دو سه ماه میگذشت . و ما هنوز دوتا غریبه بودیم . توی خونه کاملا پوشیده جلو مصطفی راه میرفتم و اونم همینطور . بعد دو ماه تازه فهمیدم اقامون خلبانه و اینو زن همسایه لو داد . چون وقتی تو جمع گفتن ستوان دوم خلبان مصطفی … من شاخ دراوردم اما رو خودم نیاوردم . مصطفی خیلی شیرین بود . دائم در حال عبادت و نماز و روزه بود . برا کوچکترین کارها ازم تشکر میکرد سکسی خفن . پول واریزی بابام رو نمیگرفت و کلا به خودم میداد . همیشه ازم تعریف میکرد . حتی خرجم میکرد و خرجیمو میداد . گاهی برام هدیه میگرفت و لباس و … این دیگه برام عادت شده بود . یه روز میومد هدیه نگرفته بود با لوس بازی میگفتم امروز کوپن هدیه ندارم؟ اونم میخندید اللهی قربونش برم . یا میداد یا میگفت بعدا میگیرم . زندگی با مصطفی برا من بهشت بود . صد دل عاشقش بودم . خوب مودب و با وقار و مهربون و مومن و خوشگل با موقعیت شغلی عالی و همه چیز تموم . اما مشکل این بود من هنوز دختر بودم سکسی خفن و بدتر اینکه نمیتونستم مصطفی رو تو آغوش بکشم . چون امانت بودم دستش . و این جهنم بود . تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم به دستش بیارم . هوا گرم بود ماه چهارم زندگی مشترک یه روز خیلی تو اشپزخونه گرمم بود . وقتی غذا رو اوردم مصطفی هم دید عرق کردم و پوستمم حساسه و سرخ میشم . گفت انسیه خانم ؟ با عشق گفتم بله ؟ گفت مگه ما محرم نیستم ؟ گفتم چرا چطور مگه ؟ گفت تو خونه با این گرما که اکثرا هم برق میره با لباس راحت باش . نمیخواد اینجوری باشین . ظلمه به خودت . ما محرمیم و پوشش توجیه نداره سکسی خفن . منم از خدا خواسته حیا رو انداختم دور و گفتم با هر لباسی دلم بخواد اشکال نداره ؟ رو سری هم نداشته باشم مشکلی نیست؟ مصطفی متوجه شیطونیم شد و اروم خندید و گفت نه یه پیرهن و شلوار کافیه . خوب من خیلی شیطون بودم و چهارماه شیطونی رو دلم مونده بود . چندتا لقمه نهار خوردم و رفتم اتاقم . یه شلوارک و پیرهن تاپ پوشیدم موهامم باز کردم اومد جلوش . داشت غذا میخورد گفتم این خوبه؟ همینکه منو دید اول غذا پرید تو گلوش بعدم یه خنده ناز کرد و گفت عقده ای شدیا . یکم بم برخورد . اما افسر سکسی خفن بود دیگه . غرورشو داشت . خیلی تیز و بز بود . متوجه شد ناراحت شدم گفت انسی؟ خودمو زدم به لوس بازی و با اخم گفتم بله ؟ گفت اینقدر ناز شدی فکر دل ما هم باش . دل تو دلم نبود . براش یه چرخ زدم گفتم خوشگلم . گفت حوری بهشتی شدی . سکسی خفن وای میخواستم بخورمش . خلاصه شب شد . و شب تنهایی تو تختم به یاد مصطفی شیطونی شدم . و ارضاع شدم.
دو تا شاه کوس معروف سینه عملی که کوس و کون ی میدن
فیلم سکسی گروهی فيلم سكس گروهي سکس گروهی ایرانی سکس در آشپز خانه سکس تو خواب سکسی خواب سکس همسایه سکس پلیس سکس با جنده سکس جنده ایرانی سکس جنده