سکسی مادر بزرگ بزرگترین کیری که دیدیم
سکسی مادر بزرگ میلیسید این مجرا حدود 3 ساعت طول کشید و سمیرا و فروزان و فتانه وقتی داشتن میرفتن آیدا رو حسابی تهدید کردن و گفتن که حالش رو میگرین.آیدا به مهدیه و دوستاش گفت که فردا صبح ساعت 8 اینجا باشین که نوبت فاطمه همسایمون و دخترشه!!!!
اون ها هم قول دادن که 8 صبح بیان.شب شد و دیدم آیدا پاهاش رو بدون جوراب کرده توی کفش های اسپرتش و باهاشون خوابید.صبح شد و دوستای آیدا اومدن.فاطمه هم ساعت های 8:30 اومد.من مثل همیشه از بالای اتاق داشتم نگاه میکردم و مواظب بودم کسی متوجه نشه.فاطمه و دخترش اومدن دمه دره خونه و وقتی دوست های آیدا رو دید خواستن سکسی مادر بزرگ فرار کنن که دوست های مهدیه سریع گرفتنشون.بیتا دختر فاطمه شروع کرد به التماس کردن ولی آیدا که خیلی از دستش عغده داشت بیتا رو خوابوند روی زمین و کفش هاش رو که از دیشب در نیورده بود در اورد و گذاشت روی صورت بیتا!!!!بیتا رو میدیدم که داره دست و پا میزنه و میگه:وااایییی…..چه بوی گندی……چه بوی عرق کف پایی……اوففففف……آیدا تو یه عوضی جنده هستی…….اوممممم….اوفففف……
سینههای نرم زن روی سینه مرد فشار داده میشد
مرد که داشت بند چکمه دیگرش را باز میکرد؛بدون نگاه کردن به صورت زن پاسخ داد:«این جنگ جنگ ما نیست.قبلتر هم نبوده.یه زمانی،قبل از اینکه ما وجود داشته باشیم؛اون موقع که خورشید به غول سرخ تبدیل نشده بود،یه ذهنیت وجود داشت.یه ایده…ایده برابری زن و مرد…قدیمیا بهش فمینیسم میگفتن…کم کم این برابری جای خودش رو به خود برتر بینی داد سکسی مادر بزرگ .جمعیت ما آدما کمتر و کمتر شد.تا آخر سر توی نسل ما؛دوتا گروه کوچیک زن و مرد به جون هم افتادن؛الانم که اینجاییم.این جنگ ریشهش به قبل از ما بر میگرده؛از سر یه کینه یا … نیست از سر خود روشنفکربینی و افراط یکسری آدم دیگهس.یه کمکی میکنی؟»
بزرگترین کیری که دیدیم
سکس
به شلوارش اشاره میکرد.زن در حالی که به فکر فرو رفته بود جلو آمد و پاچههای شلوار مرد را گرفت و کشید.پاهای مرد از درون شلوار بیرون آمدند.
صورت مرد از درد در هم کشیده شد.زن موهای طلاییاش را کناری زد و دست در کیف سکسی مادر بزرگ کمکهای اولیه که به رانش بسته بود کرد و وسایلی را بیرون آورد.در همین هنگام صدای انفجار دیگری؛که نسبت به قبلی مهیبتر و نزدیکتر به نظر میآمد زن را روی مرد انداخت.
چند دقیقهای را در خلسه گذراندند.سینههای نرم زن روی سینه مرد فشار داده میشد و موهایش رو موهای مرد ریخته بود.
پس از مدتی متوجه چیز سفتی شد که به شکمش فشار میآورد.
حدس میزد چه باشد اما به روی خود نیاورد.گیج و منگ از روی مرد بلند شد و لختی سکسی مادر بزرگ بعد مشغول بخیه زدن زخم مرد بود.
مورفین همراهش نداشت پس با هر بخیه شاهد صورت پر درد مرد بود.سعی میکرد نگاهش را از برآمدگی درون شرت مرد بگیرد.
کیر اژدها اندازه سوراخ تنگ نمیشه
برای پرت کردن حواس مرد از درد؛پرسید:«بنظرت دلیل این انفجارا چیه؟»
مرد در حالی که دندانهایش را از درد روی هم میفشرد گفت:«خورشید مثل هر ستاره سکسی مادر بزرگ ای نسبت به گذشته بزرگ تر شده…آخ…هرچقدر سطحش بزرگتر شده،گرمای تابشش با توان چهار افزایش پیدا کرده.حالا…آخ آروم…حالا یه انفجار کوچیک پر انرژی که از موشکبازیای جنگ ما تولید شدن؛میتونه به کمک اون گرما…به کمک اون گرما بیاد و باعث شکافته شدن نوترون اتمهای پرتوزا بشه.چندتا اتم پرتوزا که تعادلشون از دست رفت و از هم پاشیدن…اوه…نوترونهاشون داخل بقیه اتمها میره و واکنش زنجیرهای هستهای تولید میشه.یچیزی مثل بمب اتمی در ابعاد کوچیک به بزرگ.»
زن که توجهی به حرفهای مرد نداشت زخم را پانسمان کرده بود و گفت سکسی مادر بزرگ بفرما!تموم شد مرد نگاه زن را تا روی شرت خودش تعقیب کرد.زن متوجه شد و نگاهش را دزدید.
کیرش را دوباره روی کس زن تنظیم کرد
مرد گفت:«حالا که میدونی بخاطر چیزی که اصلا بهش باور نداشتی میجنگیدی،میدونی به عنوان آخرین مرد زمین به چی فکر میکنم؟»
زن حدس زد:«به همون چیزی که من به عنوان آخرین زن زمین فکر میکنم»
سپس پرسید:«بلدی?!»
مرد خندید و گفت:«از جایی که لکلکا منقرض شدن و بچگیم رو یادمه آره!تو چی؟»
زن گفت:«خب…با چندتا از دخترای اردوگاه یه کارایی کردم»
مرد وضعیتی که در آن بودند به فراموشی سپرد؛دستهایش را ستون بدنش کرد و نشست؛ شیطنتوار گفت:«مثلا چی؟»
زن صورتش را به صورت مرد نزدیک کرد.هردو برای انجام کاری سکسی مادر بزرگ که در گذشته ممکن بود آنها را به
دادگاه نظامی ببرد نفس نفس میزدند.
مرد شروع کرد به بوسیدن لبهای زن.بوسیدنی که کم کم به مکیدن تبدیل شد.
دست چپ مرد لای پاهای زن رفت و دستهای زن متقابلا روی کیر او.شروع به حرکت دادن دستهایشان کردند.
مرد دست دیگرش را به سینههای زن رساند و سرش را در دریای طلایی موهایش غرق کرد.
نفسهای دختر به شماره افتاده بود.
زمان زیادی نگذشت که طاقت دختر طاق شد و با یک حرکت شرت مرد را پایین کشید.سرش را از سر مرد جدا کرد و بنا کرد به مکیدن کیر سفت شدهاش.مرد با دستش که روی سر دختر بود او را همراهی میکرد.
دست دختر زخم روی ران مرد را آزار میداد.پس مرد بی هیچ حرفی بلند شد و ایستاد.دختر متوجه منظور او شد.روی زانوهایش ایستاد و مشغول ساک زدن شد.
به آرامی کیر را در دهانش حرکت میداد و با زبانش با آن بازی سکسی مادر بزرگ میکرد.
مرد سر دختر را محکم نکه داشت و شروع به عقب و جلو کردن کرد.دختر عق میزد و مرد را مصمم تر میکرد.بعد از چندبار که مرد کیرش را در حلق دختر نگه داشت؛آن را بیرون آورد.
دختر با مچ دست خیسی دور دهانش را پاک کرد.سپس پیش از آنکه هیچ کدام چیزی به دیگری بگوید؛به شکل غریزی شروع به درآوردن لباسهایشان کردند.
مرد با دیدن تن برنزه و بیموی زن به سمت او حرکت کرد و شروع به دستمالی کردن بدنش کرد.نفسهای زن به شماره افتاده بود.
کیر مرد به بدنش ساییده میشد و در حال بوسیدن لب یکدیگر بودند.دختر دستی به کیر مرد کشید و خود خم شد و دستهایش را روی زمین گذاشت.
غریزه داشت بر تمام کدنویسیهای خودساخته ساختار پیچیده و پوسیده مخلوق مغز،چیزه میشد.مرد بخشی از وزنش را روی تن دختر انداخت.کیرش را به کس او میمالید و با چند بار آزمون و خطا داخل کرد.
سکس با مادر مادر سکسی مادر و پسر سکسی مادر سکس مادر فیلم سکس مامان داستان سکس با مامان داستان سکسی مامان سکس مامان کون کوس