داستان های شهوانی پشت صحنه سکس با خانوم پورن ستار
داستان های شهوانی من که زیرزمین خونمون رو کتابخونه کرده بودمو فاز درس خوندن برداشته بودم که خب حالا برعکس شده بودو فقط از ریاضی خیالم راحت بود و از بقیه درسا میترسیدم که بیوفتم سخت مشغول خوندن بودم و همونجا هم خوابم میبرد غافل از اینکه مامان جان شبا تو کارگاه می مونه! حدس میزدم که با جواد اونجا قرار میزارن. منم که کنجکاو، خوراکم مچگیری، برنامه چیدم که یه شب از اون شبا رو تو کارگاه باشم! برای همین به مامانم گفتم قراره برم خونه رفیقم علی با هم زبان کار کنیم. کلید زاپاس کارگاه رو برداشتمو غروب بود رفتم توی یکی از اتاقای کارگاه و در اتاقو از پشت قفل کردم. مامانم که میومد خونه تا شام بپزه و باز قرار بود بیاد کارگاه تا من میرم خونه گشنه نمونم ولی اونشبو گشنه موندم اونم چه گشنه ای! گشنه از همه لحاظ….
اتاقای کارگاه دیواراش به سقف وصل نیست و از بالا به هم راه دارن بین اتاقها ام دی اف کار شده و تو هر اتاق میز، صندلی و چرخ خیاطی و کمد و… من اتاقی رو انتخاب کرده بودم که کنار اتاقی بود که رخت خواب مامان بود و شبا که خسته میشد همونجا میخوابید یا مثلا با کتاب ریاضی اقا جواد میخوابید! بلاخره ساعت 20 بود که متوجه شدم در کارگاه باز شد و مامان اومد تو اولش ترسیدم بیاد سمت اتاقی که من هستم ولی خوشبختانه نیومد و رفت سراغ چرخ خیاطیش و شروع کرد به دوختن تا ساعت 22 صدای چرخ خیاطی تو گوشم بود تا گوشی مامانم زنگ خورد؛ جواد بود پشت در کارگاه منتظر که مامان درو باز کنه من تا مامانم گفت سلام جواد جان اومدم… یه حس هیجانی اومد سراغم که هم توش خنده داشت چون درست حدس زده بودم، هم ترس داشت چون میترسیدم بفهمن من اونجام هم ناراحتی بخاطر حسادت اینکه معلم گند اخلاقی که ازش متنفرم حالا شده بجای من عزیز مامان…!
همسر ژاپنی با کوس پشمالو و بازی با کوسش جوادم که از روی شلوار پارچه ای مزخرفش راست کرده بود پا شد شلواشو دراورد و با پاهای پر پشمش و اون شرت آبیش اومد کنار مامان دراز کشید شروع کرد پچ پچ کردن مامان منم که کلن تن صدای پایین نداره با صدای بلند حرف میزد انگار همش از مامانم میخواست که ازش کیر طلب کنه یا بگه زود منو بکن هر بار از مامانم میخواست تا بگه دوسش داره و مامانمم میگفت جواد دوستت دارم و من امشب برای تو ام و خلاصه مشخص بود که بدجور عطش داره چنددقیقه نگذشته بود که مامانم نشست و صداش بلندترشد که نه جواد نه حرفشم نزن. جوادم نشست و همینطور که با دستش میزد زیر سینه های مامان و مثل ژله حرکت میکرد با خنده گفت منیره جون چرا عصبانی میشی حالا مگه نمیخوای پسرت دیپلم بگیره اون پنجم نمیشه چه برسه به ده مامانم اخماشو کشید تو هم و دست جوادو پس زد و گفت نکن جواد حرصم تنگه خب اصلا بیوفته به جهنم داری از من گرو کشی میکنی دیگه… من تا فهمیدم پای منو وسط کشیده و مامان ناراحت شد داغ کردم و از یطرفم کاری نمیتونستم بکنم هم آبرو هم ترس… جواد گفت تا صبح پیشتم عزیزم بهت حال میدم تو فقط الان … مامانم حرفو قطع کرد و گفت نمیخوام بشنوم جواد تمومش کن حالمو نگیر نه تحملشو دارم نه تا حالا انجام دادم
جواد عوضی خودخواه از مامانم عقبشو خواسته بود و اصرار پشت اصرار مامانمم انگار پشت انکار بلاخره جواد کوتاه اومد و گفت غلط کردم اصلا چشم حرفشو نمیزنم ببخشید و دست انداخت گردن مامانو خوابوندشو باز رفتن تو فاز لاو و بغل و ماچ . جواد میخندیدو میگفت حالا چه زود جوش میاره من غلط بکنم گرو کشی کنم من میخوام تو همسرم باشی مامانم باز رفت تو حال و هوای دادنو مست مست تو بغل جواد،
حالت داگی گرفت جوادم زانو زد پشت مامانم گفت جانم چه نمایی قربون سوراخای نابت
تو سه سوت تاپ مامانو کشید بالا و کوفتش بشه شروع کرد به خوردن سینه های مامان من طاقت نیاوردم اومدم پایین و نشستم به خودم اومدم دیدم باو راست کردم زدم تو سرم گفتم خاک بر سرت کنن امید اصلا چرا اومدی اینجا دیگه نمیتونستم نگاه کنم و فقط صدا میشنیدم نیم ساعتی میگذشت و من گیر کرده بودم تو اون اتاق و صداها اذیتم میکرد تا شنیدم که جواد میگه جووون بوخور عزیزم همش مال خودته لعنتی داده بود براش ساک بزنه پاشدم با رفتم رو صندلی دیدم جواد ایطتاده شرتشو تا زانوهاش کشیده پایین مامانم چهارزانو زده لخت لخت سینه هاش اومده تا بالای شکمش و پهلوهاش چین خورده با دو دست کیر دراز و سیاه جوادو گرفته تا نصفه تو دهنش، شرت مامان رو صورت جواده و کیر و خایه پر از پشمشم تو دهان و صور مامان منیره میچرخونه.
مامانم چند لحظه تو همون حالت بود جواد پا شد دستمال شرت مامانو برداشت و باهاش بین پاهای مامانو پاک کرد و خندید گفت اون اخرا ریختم زود دادی بیرون مامانم بدون اینکه حرفی بزنه با حالت ناراحتی پا شد مانتوشو پوشید و شرتشو برداشت انداخت تو پلاستیک گزاشت کیفش و شلوارشو پوشید و روسریشم سرش کرد گفت میخوام برم خونه جواد پا شد رفت سمت مامان صورتشو شروع کرد مالاچ مولوچ بوسیدن مامانم هیچ واکنشی نشون نمیداد جواد گفت غلط کردم خب منیره چرا میخوای بری بمون قول میدم جبران کنم غلط کردم مامانم فقط گفت حالم ازت بهم میخوره نمره امیدو بده و دیگه هم بهم زنگ نزن اینجا هم نیا من که مونده بودم هنگ کرده بودم جواد اومد حرف بزنه مامانم جیغ زد هیچیییی نگو بپوش برو میخام در کارگاهر ببندم برم
جواد لباسشو پوشید و رفت از کارگاه بیرون مامانم درو بست و برگشت تو اتاق لباسشو دراورد و با دستمال باز سوراخشو پاک کرد و نشست شروع کرد به گریه کردن shahvani.
داستانهای سکسی شهوانی سکس شهوانی شهوانی داستان داستان سکس شهوانی سایت شهوانی داستان سکسی شهوانی شهواني شهوانی عکس سکس ایرانی عکس سکس فیلم سکس ایرانی فیلم سکسی ایرانی حشری