داستان های سکسی 18 ساله که بودم بساط کردن عاشق و معشوق ایرانی

0 views
0%

داستان های سکسی 18 ساله که بودم بساط کردن عاشق و معشوق ایرانی

داستان های سکسی امروز، توی صفحه ی گوشیم زل زده بودم و منتظر یه تماس یا پیام از سپیده بودم، ولی خبری نبود؛ به خودم گفتم : مرد! یه ذره صبر داشته باش!

سرخی و زردی اداره نبودن‌، منم طبق حرفای دیروز زردی، منتظر خانوم بازرس بودم..‌. تقریبا بیکار بودم، صفحه ی موبایلمو روشن کردم تا یه داستان سکس.

سر به سایت شهوانی بزنم که یهو خانوم نیلی منش، یکی از مهندسای تازه استخدام اداره، نزدیک میزم شد و با صدای آرومی گفت : خانم بازرس اومدن، جناب زردی سفارش کرده بودن که بیارمشون سمت شما.

صفحه ی موبایلمو خاموش کردمو گفتم : اوکی، ممنون که اطلاع دادید داستان عاشقی سکسی‌ یه کارمند هجده ساله که بودم شلوغ بود و بساط کردن عاشق و معشوق ایرانی.

از روی صندلی، بلند شدم و یهو خشکم زد؛ نمیدونم باور می‌کنید یا نه، اما انگار واقعا سرنوشت داشت یه غلطایی میکرد!! خانم بازرس همون سپیده بود! رفتم سمتش… با لبخند خاصی که روی لبای هر دومون بود.

به هم زل زده بودیم؛ چند لحظه ای گذشت، فکر کنم اطرافیان متوجه رفتار عجیب ما شده بودن که یهو سپیده گفت : به من گفتن که سراغ پرونده های آقای زنجانی رو از شما بگیرم… میشه لطفا ببینمشون!؟

خیلی با حیا سرمو انداختم پایین و گفتم : «بله، خودم بهتون نشون میدم، پشت سرم بیاید داستان های سکسی.

احساس کردم که واقعا به سپیده علاقه دارم و باید سریعا یه قرار ترتیب بدم و، اینکارو کردم. قرارمون ساعت ۸ فردای اونروز توی پارک لوتوس بود اما.

از شانس بدِ ما، پارک مملو و سرشار از سرباز و نگهبان شده بود! انگاری میخواستن مانوری چیزی بدن!! هنوز هم تو کفم که چرا اون شب سرد، پارک لوتوس پر شده بود از پلیس.

ولی همون بهتر داستان های سکسی، چون باهم رفتیم خونه ی خودم، جایی که شاید سپیده به این زودیا راضی نمی‌شد بیاد.

پشت سرم راه افتاد، توی اون لحظه

وقتی رسیدیم خونه، سپیده رو کرد بهم و گفت : شنیدی این بازیگر معروفه مُرد!؟ طفلکی فقط ۴۸ سالش بود!

-کدوم بازیگر معروفه!!؟
-اسمشو یادم نمیاد… همون که سال ۷۹ توی یه فیلمی به اسم «آبی» بازی کرده بود بعد از این حرفش، پیشنهاد کردم که با هم این فیلم رو نگاه کنیم ولی برای اینکه داستان رو از جای درستش شروع کنم.

باید ببرمتون به کافه آبی… کافه آبی؟ اینو دیگه خوب میدونم کجا بود. آدمای واقعا خاصی اونجا نمی‌رفتن، ولی خب سکس عاشقانه، من که اونجا می‌رفتم!

آخر هفته ها که بیکار بودم معمولا، داستان های سکسی یا مثلا وقتایی که میخواستم با کسی قرار کاری بزارم، فقط یه جا میرفتم؛ کافه آبی.

دیشب ساعت ۷ هم، با آقای زردی، توی همین کافه آبی قرار داشتم. آخ! یادم رفت بگم که حسرتش یه جورایی به تهه دلم زده که یه بار، با عشقم برم کافه آبی.

ولی خب مشکل اینجاست که متاسفانه من عشقی توی زندگیم ندارم، هنوز!

ساعت ۷ بود، منتظر آقای زردی تو کافه آبی نشسته بودم… آخخخ، قبل از اینکه ماجرای دیشب رو بگم، باید بدونید که زردی درمورد چی میخواست با من صحبت بکنه.

ببخشد یادم رفت! همونطور که گفتم، آقای زردی به مستر سرخی داستان های سکسی دروغی گفته بود که من رو به گروه بسکتبال کشوند. چند وقت پیش گروه بسکتبال اداره که اسمشو اَلکُرةُ الْاَخضَر گذاشته بودیم.

درمقابل تیم بچه های پیش دانشگاهی شهید باهنر پیروز شد و به همین بهانه، پریشب، آقای زردی بچه های تیم رو برای شام دعوت کرد خونشون. خونه که نبود، قصر دیزنی لند بود.

داشتم میگفتم، بعضی وقتا سرنوشت آدمو سورپرایز میکنه

دیشب با آقای زردی قرار داشتم… آممم، قبل از اینکه از دیشب بگم، بزارید یه ذره از صبح روزش بگم. توی اداره، کارمندا که منم جزوشون باشم، دو تا گروه دوستانه درست کردن.

گروه ماهیگیری و گروه بسکتبال؛ ماهیگیری که خب، چرت و مسخرس داستان های سکسی، بسکتبال هم بد نیست ولی، من خیلی اهل ورزش نیستم. هرچند، هجده ساله که بودم.

بهم گفتن قبل از اینکه بیست ساله بشی برو بسکت که یه چند سانتی قد بکشی، چند ماه رفتم، فایده نداشت، دیگه نرفتم. داشتم میگفتم، صبح روزی که شبش با آقای زردی قرار داشتم، توی اداره، پشت میزم.

داشتم با چشمای باز چُرت میزدم که یهو برج زهرمار روبروم پدیدار شد؛ مستر سرخی افلام نيك مشاهير.

مستر سرخی، از اون آدماییه که خیلی باحال نیستن، کلا خوب نیستن؛ حال نمیدن… سرخی که اومد جلوم بیدار شدم، دستامو گذاشتم رو میز و به فاصله ی کوتاهی.

با صدایی بلند و برخاسته از طراوتی خالص اما مصنوعی، گفتم داستان های سکسی : به به! مستر سرخی! از اینطرفا!؟؟ چند روزی نبودید.

حاج آقا سرخی مستر سرخی بدبخت میشه

از رییسی پر اهمیت به کارمندی ساده تبدیل میشه. هفت هشت سال پیش که من اینجا استخدام شدم داستان های سکسی، به عنوان یه کارمند معمولی کارم رو شروع نکردم و خیلی با سیاست جا پامو محکم کردم.

توی این هشت سال کلی پاداش و مزایا و ترفیع جایگاه به من داده شده، اما بعد از بیست سال، مستر سرخی همون مستر سرخی مونده. مسئله ی حسادتش از جایی سکس داستانی.

شروع شد که چند ماه پیش خودشو با من مقایسه کرد و پیش زردی، یه جورایی از من شکایت کرد. آقای زردی هم به هر دلیلی، عین آدم براش جایگاه من رو توضیح نداد و الکی و به شوخی.

بهش گفت مزایا و پاداش من بیشترِ چون تو تیم بسکت اداره قهرمانم و برای تشویق شدنم، پاداش و مزایای بیشتری دارم؛ غافل از اینکه من نه عضو گروه ماهیگیری داستان های سکسی ام و نه عضو.

تیم بسکتبال اداره. بعد از این دروغ آقای زردی، من مجبور شدم که به عضویت تیم بسکت دربیام، که پیامد بدی هم نداشت.

نه بنده خدا، اذیتم نکرد؛ یه ذره تخس بود، ولی اذیتم نکرد. عرضی با بنده داشتید جناب زردی؟

حالا که ماجرای دیروز رو میدونید

بزارید از دیشب بگم؛  به غیر از بچه های تیم و خود زردی، زن و بچه و برادرش هم حضور داشتن. زنش، بنفشه خانوم بود و دو تا دختر داشت، ارغوان و ویدا. ارغوان دختر بانمکی بود ولی ویدا خیلی خجالتی و ناپیدا بود. شام که خوردیم هرکی برای خودش گوشه ای رو گرفت؛ یه سری ورق بازی میکردن، یه سری پی‌اس۴. منم بین دو گروه شناور بودم و در عین حال، زیر نگاه سنگین و مبهم زن آقای زردی له شده بودم؛ به شکلی شهوانی به من خیره میشد و وقتی نگاهش میکردم، از رو نمیرفت. حتی چند دفعه، خودشو به من مالیده بود. در نگاه اول خانم بدی نبود، به چشم خواهری خوشگل و مهربون بود، اما با چنین کارایی، عین یه مار دردسر ساز شده بود. چند باری سعی کردم فلنگو ببندمو در برم، ولی موقعیتش پیش نمی اومد. توی همین اوضاع و احوال و نگرانی بودم که یهو اومد سمتم و گفت داستان های سکسی : « آقا بهرنگ تو آشپزخونه با شما کار دارن. » بهرنگ.

تسبیحش رو انداخته بود دور گردنم و مهره هاشو می لغزوند

روی نوک سینه هام و مهره ها و نوک سینه ام رو با هم میزاشت تو دهنش و مِک می زد. با یه دست دیگه اش هم اون یکی سینه ام رو می چلوند. بعضی وقتا هم مهره های تسبیحش رو مچاله می کرد و میزاشت تو دهنم و تو همین وضعیت لب و دهنمو می خورد. یکی دو بار هم تسبیحش رو از دو طرف دور گردنم محکم می کشید و سفت می کرد تا به حالت خفگی بیوفتم و لذت ببره. من فقط در سکوت کامل اشک می ریختم، جوری که تمام صورتم خیس شده بود. بعضی وقتا سرش رو می اُوُرد بالا و به صورتم نگاه می کرد. فکر کنم می خواست مطمئن بشه که داره با خودِ من حال می کنه نه مادرم.

فیلم سکسی کردن از کون

کردن کس کس کردن ایرانی کون کردن ایرانی ماساژ جنسی ماساژ کس فیلم سکسی ماساژ سکسی ماساژ ماساژ سكسي فیلم ماساژ سکسی فیلم سکسی عمو جانی سکس جانی

Shiloh Sharada Blonde POV style

داستان های سکسی 18 ساله که بودم بساط کردن عاشق و معشوق ایرانی
داستان های سکسی 18 ساله که بودم بساط کردن عاشق و معشوق ایرانی

mom sex tube

From:
Date: November 16, 2022