جانی سینز آب کیر تو دهن قشنگت زیاد کش نده که دهنت گاییده شه

0 views
0%

جانی سینز آب کیر تو دهن قشنگت

جانی سینز خلاصه اقا ساکو همچین زد که من حالم کم بود خراب شه و بچه هام بپاشه تو حلقش کشیدم بیرم و چنتا فشار به سر کیرم دادم تا کمی حشرش بخوابه من رفتم رو کار و از ممه های نرم و بزرگ سیلیکونیش لیس زدم و شکمشو بوسه کنان رفتم پایین و رسیدم به کص بادکرده ی اب انداخته اش. چوچوله شو با نوک زبون براش لیس میزدم و میمالیدم. که اونم حالش حسابی بد شد .( یه توصیه به جوونها که تاحالا کص نخوردن یا بلد نیستن: عزیزم شما قسمت چوچوله ی دختر رو حسابی لیس بزت الکی کل کص رو لیس نزن و وقتتو تلف نکن و زبونتو زیاد کش نده که دهنت گاییده شه فقط چوچوله جانی سینز بهشون حال میده و حساسه براشون )
بهش گفتم کصت چی میخواد گفت کیر. گفتم بلند بگووووو گفت کیییییییررررر.
منم کیر مبارکمو کردم تو کصش و اقا د بکن .
ذهن و بدنم رو منحرف کنم
با یه لیوان آب، دو تا قرص ها رو بهم داد و کمک کرد بشینم جانی سینز تا بتونم بخورمشون. زیپ کاپشنمو باز کرد و کمکم کرد درش بیارم این بار راحت تر و به پشت افتادم روی مبل. بعد هم با فنجون قهوه برگشت و گذاشتش رو میز. نشست روی صندلی. نمیدونم چرا دستمو دراز کردم و دستشو گرفتم تو دستم… مثل یه دختر بچه ی سه ساله که تنها مونده و وحشتزده، حمایت یه بزرگ‌تر رو میخواد. دختر بچه هیچ هوسی ته دلش نبود حس کردم. فقط تنها بود و وحشت کرده بود میدونست که دیگه نمیتونه! یه وری شدم و کشیدم دستشو زیر صورتم. اونم خم تر شد به سمت من اما چیزی نگفت. چشمامو بستم. حالا که گرمای دستش زیر صورتم بود حس بهتری داشتم…

آب کیر تو دهن قشنگت

سکس
-حس میکنم تمام تنم زخمه زیر پوستم. تمامش زخمه
-میخوای یه کم کمر و شونه اتو برات بمالم؟
-از روی لباس لطفا
دستشو کشید از زیر صورتم. اما همینکه دستاشو گذاشت رو کتفهام جیغم رفت هوا! همون لحظه گفت:
-شاید بهتر باشه عضله هاتو از این هم که هست بیشتر جانی سینز استرس نکنم…
-شاید
برگشت سر جاش. کف دستاشو گذاشت رو دهنش:
-کجات خیلی درد داره بیشتر؟
-فکم! دردش داره دیوونه ام میکنه!
-یکی از دوستام بود که همین مشکل رو داشت تو فکش، جانی سینز مجبور بود هر چند هفته یه بار کورتیزون تزریق کنه به فکش
-فاک!

. دستشو از زیر بلوزم رسوند
از فکر اینکه مجبور باشم سوزن بکنم تو فکم و کورتیزون، تمام تنم بی اختیار مچاله شد. از اون گذشته! هر آمپولی هزار و خرده ای کرون قیمتش میشد! قبلا زده بودم به لگنم و میدونستم چه دردی داره نمیدونم چرا اما دوباره دست مرد رو گرفتم تو دستم و نگاهش کردم. لازم داشتم با چیزی ذهن و بدنم رو منحرف کنم. اونم ساکت نشسته بود و چیزی نمیگفت.
تو ذهنم دست نامرئیش رو حس کردم که کشیده میشه روی پوست جانی سینز روی موها روی گونه ام و بوسه نامرئیش که روی گیجگاهم نشست و کم کم پخش شد روی گونه ام… خواب بود؟ یا واقعیت؟ حس کردم داره شونه ی راستم رو آروم ناز میکنه حس کردم بغلم کرد و منو گذاشت روی تختم. خدا رو شکر که افکار ما توی سر مان و خصوص همونجوری که به نگاه مرد خیره شده بودم، فکر کردم که روی تختم دراز کشیدیم. آروم از پشت بغلم کرد. گرمای نفسهاش رو هم میتونستم حتی روی گردنم حس کنم. هر چی گرمتر روی بدنم نفس میکشید همونقدر همون عضله، گرهش بازتر و بازتر میشد. نگاهمو دوخته بودم به نگاهش اینجا تو هال از هم فاصله داشتیم اما همزمان تو اتاق خوابم داشتم باهاش عشق بازی میکردم. دو تا از من بود و دو تا از اون. یه جفت توی هال با فاصله و یه جفت توی اتاق خوابم چسبیده به هم روی تختم آروم برگشتم به سمتش پیشونیمو گذاشتم رو سینه اش جانی سینز. دستشو گذاشت پشت سرم و پیشونیمو فشرد به سینه اش آخ! حس امنیت! حس کردم گره بین ابروهام بازتر شد. دستشو از زیر بلوزم رسوند به شونه و گردنم و آروم پیشونیمو بوسید. از فکر نوازشش کم کم تمام بدنم، جاهایی که نوازش میکرد، شل شد. عضله هایی که کم کم داشتن آروم میگرفتن… لبامو گذاشتم رو لباش. تو ذهنم هر کاری کردم دلم سکس نمیخواست اما محتاج بوسه بودم.

کوس باز آب کیری شده مثه کیک

سکس کردیم یعنی
با صدای آگوست چشممو باز کردم.
-شادی؟
خوابم برده بود. روی مبل بودم. به آگوست کلید داده بودم که هر وقت خواست بتونه جانی سینز بیاد داخل. خم شده بود روم و داشت صدام میکرد:
-پاشو عزیزم… برات سوپ درست کردم…
-مربیه کی رفت؟
-ویدار؟! نمیدونم… وقتی اومدم تو تنها بودی… در آپارتمانتم قفل نبود… مگه ویدار اومد اینجا؟
-ها ویداره اسمش همه اش یادم میره!
اما به جز اون به ذهنم هر چی فشار آوردم چیزی یادم نمی اومد. نفهمیده بودم جانی سینز کی رفته:
-ببخش گیجم… حتما یادم رفته درو قفل کنم گفتی سوپ درست کردی؟ چه بوی خوبی میاد…
-آره… اما دست زدم بهت تب داری همینجا باش برات میارم… سرما خوردی؟
-نه.
از صبح که مسیج ویدار رو گرفتم همه اش نگران بودم اومدم دیدم حق با اون جانی سینز بوده…
اما من داشتم به این فکر میکردم که نکنه از مرزم جلوتر رفته باشم؟ بعد از خوردن سوپ آروم با آگوست روی تختم دراز کشیدم… اما اینبار تمام بوسه ها واقعی بودن…
صبح که بیدار شدم. ساعت یازده بود. از اون درد وحشتناک دیروز خبری نبود. جانی سینز تنها بودم… حالا دیگه فقط خستگی رد زخمهای زیرپوستم مونده بود و جای همه اشون زیر پوستم میسوخت و گز گز میکرد. اما دیگه تب نداشتم. دیروز چه مرگم بود؟ سنگینی ویدار رو روی خودم حس میکردم! خیلی واقعی! میخواستم چیزی بگم اما صدام در نمی اومد. یادمه! همه اشو واقعی حس میکردم! سکس کردیم یعنی؟ یا دنیاهای خیال من رفته رفته واقعی تر و واقعی تر میشن؟ یا من رفته رفته دیوونه تر؟
این آخر هفته باید میرفتم کلیسا، پیش آگوست کشیش! واقعا از این زمان و مکان خسته بودم جانی سینز… باید میرفتم به کلیسا و پیش کشیش اعتراف میکردم که.

سکس با دختر همسایه

عمو جانی سکس عمو جانی ابلا دنجر آبلا دنجر ميا خليفة سکس میا خلیفه میا خلیفه کص حشری فیلم حشری عکس های سکسی ایرانی

From:
Date: November 14, 2022