کوس لیسی جنده حشری حسابی کیر و تف مالی میکنه

0 views
0%

کوس لیسی جنده حشری حسابی کیر و تف مالی میکنه

کوس لیسی چیکاره ای و شغلمو گفتم هی در مورد قیمتها سوال پیچم کرد. بعد از تموم شدن کارش گفت یه روز با نمونه کارهام برم پیشش و در مورد تبلیغات باهاش حرف بزنم منم به دکتر گفتم من براتون یه کمپین تبلیغاتی طراحی میکنم و چند روز دیگه میام.
چند روز بعد خوش تیپ کوس لیسی کردم و رفتم کلینیک، ساعت ۸ شب بود. منشیش گفت دکتر نیست. گفتم باشه و کمی با منشیه صحبت کردم که من مشاور تبلیغاتی ام، منشیه میگفت کارای تبلیغات دکتر رو من انجام میدم. خلاصه کمی حرف زدیم ولی چون من میخواستم با خود دکتره حرف بزنم و حرف زدن با منشیه رو کوس لیسی بیهوده میدونستم زیاد به منشیه محل ندادم.
البته منشیه خیلی توپ بود. قدش بلند حدود ۱۷۵-۱۸۰ و وزن حدود ۸۰ کیلو، بدن تو پر و کون گنده رون های گوشتی، شکم کوچیک و سینه های ۸۰-۸۵ بزرگ و قیافه ی شبیه کسهای
عمیق به همدیگه چسبیدیم
ظهر دی ماه بود و یکم افتاب هوای سرد و خشک زمستونیو قابل تحمل کرده بود.منم از خونه زده بودم بیرون و داشتم چایی میخوردم که یکی از رفقا به اسم نیما زنگ زد و گفت داش کجایی.خونه ایی…منم گفتم نه البته بگم من جدا زندگی میکردم و خونه مجردی داشتم اونموقع.نیما بهم گفت با دوست دخترش و دوستش قرار گزاشته که کوس لیسی بیان خونه من یه قلیون بزنیم و بریم دور دور.منم از خدا خواسته گفتم نیما جان خیلی مشرف میکنی عزیز دل برادر زودتر بیا.خلاصه بگم من کار داشتم خودمو رسوندم به نیما کلیدو بهش دادم گفتم برو خونه کارامو انجام بدم زودی میام. نیما هم رفت دنبال دخترا و بعد بره خونه من .یه هیجان خاصی داشتم مثل اوایل نوجوانی که ادم ذوق و شوق داره برا خودمم عجیب بود.یه دلشوره گرفته بودم که نگو.زودی کارارو ردیف کردم رفتم خونه.در زدم نیما در و باز کرد وارد که شدم تو حال دیدم دو تا دختر نشستن تا منو دیدن پا شدن و نیما هم معرفی کوس لیسی کرد دوستم که میشناسی مهتاب و ایشون دوست و دختر خالش ندا.منم چشمام فقط ندارو میدید اون لحظه.یه دختر لاغر اندام تقریبا با موهای بلند مشکی و چشمهای درشت میشی رنگ.صورت سفید.تمامی عناصر زیبایی مشرقی توی صورتش موج میزد گونه های برجسته طبیعی و لبای کالباسی رنگ و بسیار زیبا.خداوند چیزی از زیبایی بهش کم نداده بود .نشستیم یکم حرف زدیم قلیون کشیدیم و من زیر چشم همش ندا رو نگاه میکردم.حواسم بود اونم زوم کرده بود رو من و نگاه میکرد.یه حس زیبا و عجیبی بود.یه کشش که هردومونو کوس لیسی به سمت هم جذب میکرد.منم اونموقع ها جوان بودم.ورزش میکردم و سر تیپ میزدم و به خودم میرسیدم.سرتونو در نیارم اون اشنایی منجر به این شد که ما ساعت ۵عصر تو جاده شمال بودیم با دخترا.نیما یه پیشنهاد داد که بریم سفر.مهتاب گفت که باید پس فردا بره همدان دانشگاه و ندا هم میخواد با خودش ببره دو روز کار داشتن برا گرفتن جزوه و تکمیل کردن درساشون چون امتحاناتش در راه بود.منم گفتم حالا که اجازه دارین دو تا سه روز برین همدان همرو بپیچونین و بزنیم بریم شمال. رفیق داشتم همدان گفتم میگم کاراتو بره کوس لیسی انجام بده و بفرسته برامون.

جنده حشری حسابی کیر و تف مالی میکنه

سکس

تکه های پنیر از کسش میزد بیرون
تو جاده ندا جلو نشسته بود همش سر اهنگ و صدای ضبط باهام کل کل میکرد و شوخی کوس لیسی و یخ بینمون آب شده بود.از خودش خانوادش و علایقش میگفت.منم تو این دنیا نبودم و به خودم میگفتم این عروسک و مخ کردی دمت گرم. چقدر نازه چقدر زیباست. تمام طول مسیر تو این حال و هوا طی شد که رسیدیم به رامسر. شب شده بود یه ویلا توپ کنار دریا گرفتیم که فاصله اطاق خواباش با ساحل اختصاصی خونه ۲۰ متر نبود.البته زمستون بود ارزون.عمرا تو فصل تابستون نمیتونستیم همچین ویلایی بگیریم.مقداری وسیله خوراکی گرفتیم و رفتیم تو ویلا.وسط پذیرایی ویلا یه شومینه چوبی بود.کنارشم یه عالمه هیزم.سریعا کوس لیسی اتیش به پا کردم و قلیون کنارش.دخترا هم مشغول اشپزی مختصری بودن.نیما هم رفته بود یه کم مشروب بگیره با کمک متصدی ویلا که دیدم صدای ماشین اومد.چه شب پر صفایی بود. نشستیم کنار اتیش با صدای زیبای سوختن چوباش.روبروم ندا با تمام زیبایش بود.کنار دستم پیک های ریز که نیما برام پر میکرد و گفتن و خندیدن .انگار تمام دنیا با بزرگیش اون شب سهم ما ۴ تا بود.تا ساعت ۳ یا ۴ صبح بزم ما ادامه داشت که کم کم وقت خواب رسید.اطاق خوابای خونه طبقه بالا بود.دو تا اطاق خواب تمیز با دو تا تخت دو نفره.که کوس لیسی پنجره هاشون به سمت دریا بود و صدای موج هر چند ثانیه یبار طنین انداز میشد.نیما و مهتاب رفتن تو یکی از اطاقا و شب بخیر گفتن.منم به ندا گفتم تو رو تخت خواب بخواب و منم میرم کنار شومینه.نگاهش تو چشام افتاد و هیچی نگفت دستمو گرفت و منو کشید روبه اطاق در اطاق و بست و کشون کشون من و خودشو انداخت رو تخت.اطاق خیلی سرد بود من به بهانه بخاری دستشو ول کردم.بخاریو روشن کردم برگشتم که دیدم ندا نشسته و موج موهاش ریخته رو شانه های سفیدش.چه تضاد زیبایی بودو چه جنگ بیرحمانه ای سفیدی پوستش و سیاهی کوس لیسی موهاش در دل من انداخته بودن.سریعا خودمو انداختم رو تخت و پتورو رو خودم کشیدم.ندا و حس کردم که تو بغلم بود.گرمای تنش و نرمی سینه هاش که به سینم خورد مثل یه فراموشی کوتاه مدت عمل کرد تا چند دقیقه یادم نبود کجا هستم اصلا کیم.یواش یواش که به خودم کوس لیسی اومدم دیدم سر ندا وسط سینه هامه بازوم زیر سرشه و چشماشو بسته بود ولی پلک هاش تکون میخورد معلوم بود که خواب نیست دیگه تاب نیاوردم و بهش گفتم میشه بوست کنم .چشاش که باز شد و زل زد به چشام هیچوقت یادم نمیره.یه حس شرمساری خاصی داشت که با چشماش به منم منتقلش میکرد هم اون خجالت کشید و هم من که این حرفو زدم وتوی اون حالت یه صدای لرزان و ارومی گفت اخه زوده من و تو هیچ شناختی نداریم.بعد گفتن این حرف بود که نمیدونم من لبامو گزاشتم رو لباش یا اون اصلا نمیدونم چی شد لبامون رو کوس لیسی هم قفل شد و با بوسه های اروم و حسی و عمیق به همدیگه چسبیدیم و هرچی بیشتر طول میکشید .
کوس سفید کوس تنگ عکس کوس کوس کردن سکس کوس کوس ایرانی کوس سکس کون گنده کون گنده کیر کلفت ایرانی کلیپ سکسی

From:
Date: November 4, 2022