داستان سکس جدید گنگ بنگ ضربدری رقابتی خیس و تحریک شدشو با دستم مالیدم

0 views
0%

داستان سکس جدید گنگ بنگ ضربدری رقابتی

داستان سکس جدید فاطمه گفت تو رو خدا!!!تو پاهات خیلی بو میدن و عرقش تنده!این حرف و که زد سمیرا گوشیش رو برد روی حالت فیلم برداری و داد دست آیدا و صورت دو زانو نشست و صورت فاطمه رو برد بین کف پاهاش و کونش و نشست روی سره فاطمه جوری که صورت فاطمه روی کف پاهای سمیرا بود و پشت سره فاطمه زیره کون سمیرا.سمیرا گفت کف پاهام رو قشنگ میلیسی و میخوری تا بزاریم بری.فاطمه هم به ناچار کف پاهای سمیرا رو میخورد و عرق کف پاهاش رو قورت میداد.وقتی فاطمه بلند شد دیدم صورتش خیسه عرق کف پاهای سمیرا و زنمه .این داستان حدود 1 ساعتی داستان سکس جدید طول کشید و فاطمه وقتی میخواست بره گفت:خدا لعنتتون کنه.آیدا خانم مطمعن
وحشیانه و پر از هوسم
پاهاشو
لبامون به هم گره خورده بود . طوری از طعم لباش ارضا میشدم که هیچ حسی نمیتونست این حالمونو توصیف بکنه . یه ربع بود که لبامون رو لبای همدیگه جا به جا میشد .
خیلی دوسش داشتم ؛ ولی بهش اعتماد نداشتم . این شک لعنتی داستان سکس جدید مثل خوره به جونم افتاده بود .
تازه از مواد ترکش داده بودم . تازه آزمایش مورفینش منفی شده بود .
اونموقع که لب میرفتیم از ته دلم لباشو میخوردم ولی بهش اعتماد نداشتم . فقط میدونستم باید بی هدف لباشو بخورم و آعوش زنونشو به سمت تنم بکشم .
دستمو به زیر شورتش بردم و کس خیس و تحریک شدشو با داستان سکس جدید دستم مالیدم . صدای ناله هاش توی خونه پیچیده بود ؛ فقط ا
آه میکشید و میگفت : تند تر صدرا ، کیرتو در بیار تورو خدا .

گنگ بنگ ضربدری رقابتی

پاهاشو از هم جدا کرد کیرم که از کسش بیرون اومد ؛ لبامو به لباش گرفت و با دستش کیرمو رو کسش تنظیم کرد . چند لحظه ای بود که تو حالتی که دوست داشت میلرزید و دلش میخواست منم تموم بشم .
هیچ هدفی نداشتم فقط میدونستم باید کمر بزنم و ارضا بشم . عرق سرد رو پیشونیم طوری گرفته بود که اصلا توقع نداشتم ارضا شدن خودمو حس کنم .
صدای ناله هاش و ناله هام خونه رو پر کرده بود و صدای ساعت دوز داستان سکس جدید تحریک شدنمو یکم پایین تر میورد .
هر موقع که احساس میکردم دارم خالی میشم ، کیرمو در میوردم و بعد از خوابیدن هوسم وحشیانه به کسش کمر میزدم .
با صدای آه گفتن از ته وجودم و ناله های صدای نازکش که نشان از بی خوابی میداد کل آبمو توی کسش خالی کردم .
با اینکه هنوزم بهش اعتماد نداشتم ولی از ته وجودم دوسش داشتم .
هنوزم چشاش بهم التماس میکرد که بهش اعتماد بکنم ولی من نمیتونستم داستان سکس جدید هر چقد زور میزدم بهش اعتماد کنم نمیتونستم .
هر روز در رو به روش قفل میکردم تا مبادا بازم دچار بشه به اعتیاد لعنتی . قبلا که تو خیابون باهاش آشنا شدم یه دختر معتاد بود که واسه گرفتن گل تن به هر کاری میداد . میدونستم که خلاف میکنه ، میدونستم که به خاطر اینکه خمار نمونه هر کاری میکنه ولی من اینطور قبولش کرده بودم .
همون اولا که باهاش آشنا شدم و بهش گفتم دوسش دارم و اون جوابمو داد :که خیلی وقته به فکرمه ، فکر میکردم داره باهام بازی میکنه ولی بعدش که به خاطرم مواد رو ترک کرد فهمیدم شاید یه ذره دوسم داره . ازش خواستگاری کردم و بر خلاف تصمیم خانوادم فریبا رو دست آوردم و توسط خانوادم طرد شدم

خودش با کون نشست روش

بابام میگفت : اون یه روز به خاطر موار میفروشتت … مامان هم میگفت یه روز به خاطر موار میای خونه میبینی با یه نرد غریبه رو تخت خوابیده … ولی من به هیچ کدومشون توجه نکردم و با فریبا ازدواج کردم .
هر روز وقتی سر کار میرفتم در رو به روش قفل میکردم و فرییا بدون داستان سکس جدید هیچ گله ای این وضع رو تحمل میکرد . حتی یبارم بهم نمیگفت مگه من زندانیم که اینقد بهم سخت گیری میکنی .
خودشم میدونست چقد دوسش دارم و دلم نمیخواست تو دام این گند کاری گرفتار بشه

ظهر بود و دوست داشتم بر خلاف بقیه ظهرا ناهارمو با فریبا تو خونه داستان سکس جدید بخورم .ولی با صحنه ای رو به رو شدم که کل زندگی رو برام حرام و خراب کرد .
فریبا قفل در رو باز کرده بود و از خونه ی من رفته بود .
دستامو به سرم گره کرده بودم و تموم ظهر رو منتظر فریبا بودم تا شاید خبری ازش بشه .
بعد از یک ساعت فریبا اومد و منو جلوی دری که به روش قفل کرده بودم دید.
به حدی به غرور و غیرتم خورده بود که دندونامو بهم فشار میدادم . با خشم و داد از فریبا خواستم بره داخل خونه تا صدای عربده و گله ی منو همسایه ها نشنوه .
فریبا خیلی ترسیده بود و ازم میخوست احساسی نشم و به حرفش گوش بدم . بدون اینکه حرفی بزنم در رو به روش باز کردم تا بره داخل .
به حدی عصبی و خشمگین بودم که دلم نمیخواست حرفی بهم بزنه . فقط دستای داستان سکس جدید سنگینمو رو صورت و بدنش بلند میکردم و به شدت میزدمش . انگار غم و کله ی کل دنیا رو میخواستم رو سر فریبا خالی کنم .
بدون اینکه سوالی ازش بپرسم به سمتش حمله کردم .
فریبا گریه میکرد و فقط ازم میخواست این وضعو تموم بکنم . فریبا تند حرف از آزمایشگاه و بچه میکرد ولی من بهش توجه نمیکردم و فقط فریبا و غرورشو زیر دستام له میکردم .
ازش پرسیدم بازم رفتی با دوستای مفنگیت مواد مصرف کردی ؟؟ شب میام داستان سکس جدید میبرمت آزمایش بدی … فریبا فقط دعا کن مثبت نباشی اگه مثبت باشی به جون هردومون آتیشت . فریبا با گریه میگفت : صدرا بخدا اونجور که فکر میکنی نیست تو رو خدا به حرفام گوش بده .
بدون گوش کردن به حرفاش فقط دست روش بلند میکردم و میزدمش .
انگار میخواستم کل عقده ی تو دلم رو ، کل خشم تو وجودمو رو سر این دختر معصوم و بی پناه خالی کنم .
بعد از کلی کتک کاری و مرافعه در رو قفل کردم و رو به جسم بی حالش گفتم : فریبا این کلید سازو پیدا میکنم . زن و بچشو جلوی چشاش
میارم .
بهش بگو جلوی چشام آفتابی نشه .اگه ببینمش میکشم اون بچه کونی رو . دیگه حق داستان سکس جدید نداری از این خونه بیرون بری . اگه رفتی هم دیگه دنبالت نمیام ؛ میری همون خراب شده ای که قبلا بودی فهمیدی یا نه ؟؟

فیلم سکسی حشری

داستان سکس ایرانی داستان سکس مصور سکس تصویری سکس زن زیبا کس زیبا کون زیبا سکسی زیبا سکس زیبا فیلم سوپرایرانی سکس آمریکایی جدید

From:
Date: November 12, 2022