ابلا دنجر اینقد به خودش ور رفت تا کردمش کم کم صحبت بینمون بیشتر شد

0 views
0%

ابلا دنجر اینقد به خودش ور رفت تا کردمش

ابلا دنجر این داشت که کصش آب انداخته و کیر میخواد). اقا که شما باشی هرجا زنگ زدیم مکان جور کنیم نشد که نشد. من هم کیر خورده از همه جا حیلون و ویلون مونده بودم چیکار کنم با این شاه کص بهشتی که کسش اب انداخته. اقا رفتم تو مخش که بیا بریم دفتر دکی. که سارا گفت نههههههه اونجا دوربین داره. گفتم سارا جونم من متخصص دوربینم همه شو خودم پاک میکنم که از درد کسش قبول کرد. رفتیم مطب دکی و درو بستیم. رفتیم تو اتاق دکی که مبل راحتیه گنده داشت . خود سارا گفت بیا اینجا راحته. دوزاری افتاد که دکی رو همین مبله کصشو میکنه. خلاصه اقا رفتیم رو مبل نشستیم و لب بازی ابلا دنجر و لب خوری و همزمان دستم رو کص و کون و سینه و کمر میچرخید و هرجا که دستم خوش بود میرفت. سینه هاشو روی سینه‌م حس کنم هنوز اسمشو نمیدونستم.. پرسو جو کردم اسمش آناهیتا بود کسی که باهاش همکلام شده بود رفیقم بود. نامردی بود اگه خودم رو وارد رابطشون میکردم مدتها گذشت، رفیقم رو خوب میشناختم از اون آدمایی بود که همه چی رو به نفع خودش تموم میکرد و براش اصلا مهم نبود که طرف رفیقشه، عشقشه یا باباشه، با این شناختی که از کوروش رفیقم داشتم برام جالب بود که آناهیتا چطور میتونه با همچین کسی رابطه برقرار کنه، ینی اخلاق اونم مثل کوروش بود؟ بعید به نظر میرسید.. بس که خانوم بود و با شخصیت گاهی وقتا حس میکردم دوس داره باهام همکلام بشه.. و کم کم صحبت بینمون بیشتر شد یکی دوبار باهم درد و دل کردیم، مابین یکی از همین صحبتا یهو بی مقدمه گفت آقای ابلا دنجر جوان منش من وقتی با شما صحبت میکنم خیلی آرامش میرم.. ممنونم که حوصله میکنید و به حرفام گوش میدید

اینقد به خودش ور رفت تا کردمش سکس مدام حرفاش توی ناخداگاهم تکرار میشد.. کم کم گوروش داشت کرم میریخت که چرا داری با جوان منش همکلام میشی تا اینکه بالاخره اون اتفاق افتاد بعد از یه دعوای حسابی با کوروش کات کرد چند روز بود که توی محیط کار حواسم بهش بود.. خیلی غمگین بود.. سر صحبتو باهاش باز کردم متوجه شدم که کوروش خیلی گیر میداده و حسابی اذیتش میکرده و آناهیتا دست آخر جون به لب میشه و باهاش کات میکنه فردای ادنروز صدام کرد توی اتاقش خیلی صریح و بی پرده گفت من شمارو دوس دارم. امیدوارم اگرم قبول ندارید جایی حرفش رو نزنید.. اگرم قبول دارید میخام بیشتر باهاتون اشنا بشم کُپ کردم، باورم نمیشد.. مغزم کارنمیکرد.. ینی این فرشته بی نهایت زیبا این حرفارو به من گفت؟ منی که یه آدم خیلی معمولی هستم.. نه تیپ آنچنانی، نه قیافه اونچنانی.. یه آدم با قد185 و سن 38 و خیلی خیلی معمولی خودم رو واقعا در شأنش نمیدیدم، اما از خدا خاسته ابلا دنجر قبول کردم و رابطه عاشقانه ما شرو شد آناهیتا 28 سالش بود، قد کشیده و بلندی داشت.. در عین حال سینه های برجسته و گودی کمر بسیار خوش ترکیبی داشت که زیبایی و جذابیتش رو دو چندان میکرد.. چشمای رنگی.. موهای بور، و پوست سفیدش اونو شبیه ملکه های زیبایی روسیه کرده بود بینی قلمی.. لبهای برجسته همه و همه دست به دست هم داده بودن که این زن، فوق العاده جذاب و خاستنی باشه

مدتها گذشت تا اینکه یروز بهم گفت میخاد بیاد خونه که بشینیم راحت صحبت کنیم حتی لحظه ای به فکر این نبودم که بدنش رو لمس کنم.. اندام فوق العاده زیبایی داشت رفت و آمدهامون زیاد شد.. صمیمیتمون هر روز بیشتر میشد و من واقعا عاشقش شده بودم چشمای فوق زیباش دیوونم میکرد و پوست سفید و صدای نازش کنارم نشست.. دستم رو گرفت توی دستش.. ضربان قلبم رفت رو هزار. انگار توی سینه م بود. خندید، گفت نکنه قلبت از سینت بزنه بیرون. خجالت کشیدم.. گرمم شده بود فوران اسپرم روی کون دوست دخترم بی اختیار لبم رو گذاشتم روی لباش خدای من. قطع به یقین اون لحظه بی تکرارترین لحظه زندگیم بود. داغ ونرم دستم ابلا دنجر روبردم زیر سوتینش.. برام باور نکردنی بود سینه های درشت و سفتش دیوانه کننده بود مثل آدمای ندید بدید با ولع افتادم به جون سینه هاش. کشیدمشون بیرون، سینه های سفید و درشت با نوک صورتی و برجسته. دلم میخاست تا نفس دارم بخورمشون اومدم سراغ شکم و ناف.. زبون میکشیدم و لیسش میزدم. نفسهای آناهیتا داشت بلندتر و صدای آهش همه اتاق رو پر کرده بود. طوری آه میکشید که قلبم داشت کنده میشد روم نمیشد به شلوارش دست بزنم.. انوار ذهنمو خونده باشه. دکمه شلوارش رو باز و کرد و من سریع شلوار و شرت رو باهم از پاش کشیدم بیرون

حتی بعد از سکس کامل هم کوسش بو نمیداد به همه عمرم همچین کوس و کونی ندیده بودم.. سفید سفید. بدون کوچکترین ابلا دنجر لکه ای. داگ استایلش کردم و دراز کشیدم زیرش.. با حرص و ولع کسشو میخوردم و زبونم رو توش میچرخوندم.. حسابی خیس کرده بود برام خیلی جالب بود که هیچ بوی نامطبوعی نداشت.. همین باعث میشد من حشری تر بشم و بیشتر بخورمش، زبونم رو بردم سمت سوراخ صورتی و بی نهایت خوشگل کونش.. با اولین زبون کشیدن چنان آهی کشید که هوش از سرم پرید.. برگشت صورتم رو گرفت توی دستای سفید و خوشگلش و لبامو بوسید.. با صدای آروم و لرزونش گفت، میشه بکنی توش. من دیگه طاقت ندارم.. خواب میدیدم. باورم نمیشد که میخام وارد خصوصی ترین حریم عشقم بشم کیرم که داشت منفجر میشد رو گذاشتم دم کوسش و آروم فشار دادم تنگ و داغ بود، آروم آروم داخل شد دلم میخاست زمان همونجا متوقف بشه. آناهیتای عزیزم با عشوه و ناز ازم خواهش میکرد تند تر بکنمش. باسن بزرگ و خوش فرمش توی بغلم بود و با هر ضربه ای که بهش ابلا دنجر میزدم موجی روی لمبرهاش ایجاد میشد برش گردوندم و ساق های خوشگل پاش رو گذاشتم روی شونم چشای رنگی و نازش خمار شده بودن.. دوباره کیرم و با همه توان کردم تو ی کوسش و شرو کردم به تلمبه زدن. لذت بی حدی داشت.. همنجوری که کیرم توی کوسش عقب جلو میشد دراز کشیدم روش. بغلش کردم. دلم میخاست سینه هاشو روی سینه‌م حس کنم.. شروع کردیم به خوردن لبهای هم. زبونش رو کشیدم توی دهنم و میک زدم. چطور میتونست اینهمه خوشمزه باشه یهو هُلَم داد عقب. فکر کردم ارضا شد. روی زانوهاش ابلا دنجر نشست و کیرمو که مملو از آب کوسش بود با ولع کرد توی دهنش چنان ساک میزد که حس میکردم کیرم داره از جاش کنده میشه.

الکسیس تگزاس سکس

آبلا دنجر ميا خليفة سکس میا خلیفه میا خلیفه کص حشری فیلم حشری عکس های سکسی ایرانی رقص سکسی ایرانی لایو سکسی ایرانی سکسی ایرانی جدید

From:
Date: November 13, 2022