عمو جانی کوس باز آب کیری شده مثه کیک که باید نیم ساعت کصش میزاشتی

0 views

عمو جانی کوس باز آب کیری شده مثه کیک

عمو جانی من زیاد خوک نیستم و بصورت طبیعی ۳-۴ دقیقه تلمبه بزنم ابم میاد تو چند روش کوتاه ۱ دقیقه ای تلمبه زدم که دیگه خودتون تو فیلم سوپرا زیاد دیدین و براتون تعریف نمیکنم که این جقیا با این قسمت داستان جق بزنن.خلاصه اقا حس کردم داره ابم میاد کشیدم بیرون و رو سینه هاش خالی کردم. بهش گفتم تو شدی؟ گفت نه.
ضد حال خوردم . کصکش مادرجنده ی کسو عمو جانی انقدر کص داده بود که باید نیم ساعت کصش میزاشتی تا ارضا میشد.
خلاصه با دست و زبون انقدر واسش زدم تااونم راحت شد.
اخرش که کار تموم شد و یادش اومد من مثلا خواستگارشم گفت من پرده مو تو کودکی که میرفتم دوچرخه سواری از دست دادم و من تا حالا کص ندادم که من کیر به دست شدم از خنده و گفتم عرعر.
شروع کردم سینه هاشو خوردن

کوس باز آب کیری شده مثه کیک

سکس
این دختر خاله ی ما به یک آدم عوضی شوهر کرد و بعد 6 سال عمو جانی جدا شدن با یک پسر بچه که الان 4 سالشه فقط یک خونه از مهریه براش مونده با 50 سکه حالا قصه ی سک س ما از اینجا شروع میشه که حدود اواسط مرداد من ار خیابون رد میشدم دیدم دختر خالم تو یک مغازه لباس زنونه فروشیه رفتم تو گفتم پرسسستتو اینجا چیکار میکنی؟ گفت والا کار میکنم خلاصه بعد احوالپرسی و سلام و علیک و اینا بهم گفت سامان ببخشید اینجا محل کار منه شب بهم زنگ بزن تا حسابی گپ بزنیم گفتم باشه خلاصه عصر شد و بهش زنگ زدم بهم گفت میخوام متین رو ببرم شهربازی میخوای بیایی با ما که منم گفتم حتما میام گفت پس برا 8 بیا دم خونه من که 8 رفتم و رفتم بالا ک بریم شهربازی تا داشتیم 3 تایی میرفتیم یک بچه واحد بغلی اومد دم در که متین بهش گفت داریم میریم شهربازی سینا که این اقا سینا هم گیر داد منم ببرید اخه هم سن متین بود خلاصه رضایت پدر و مادرش عمو جانی رو گرفتیم و بردیمش چهار نفری رفتیم شهربازی اونجا بچه ها رفتن تاب زنجیری سوار شن من و پرستو هم نگاهشون میکردیم بهش گفتم خب پرستو تعریف کن چه خبر بعد از طلاقت اصن ندیدمت که گفت چی بگم چه تعریفی؟ بهش گفتم روزا چیکار میکتی؟ گفت که تو همون مانتو فروشی از 9 صبح میرم تا 7 بعد از ظهر کار میکنم من بهش گفتم اووو چقد طولانی گفت مجبورم به پولش احتیاج دارم گفتم خب چرا برنمیگردی خونه خاله اینا؟ گفت ولم کن بابا سامان یک هفته رفتم اونجا انقد با بابام دعوام شد بعد مامانم حرص میخورد عمو جانی خلاصه تصمیم گرفتم برگردم خونه خودم من گفتم خب متین رو چیکار میکنی؟ گفت رورا که تا چهار مهد کودکه بعدشم مامان سینا میره دنبال سینا و متین میرن خونه سینا تامن ارز سرکار برگردم گفتم پس این دوتا حسابی باهم رفیقن ک گفت آره بعضی وقتا حتی شبا نمیاد خونه

کیر تراپی واسه کوس همیشه نمناک

گذاشتم رو پستونش
بعد ازش راجب وضعش پرسیدم که گفت خداروشکر بد نیست ماهی یک تومن میگیرم خرجی به اون صورتم که ندارم بهش گفتم پرستو یادته ماها همه بچه بودیم و تعداد زیاد چقد میومدیم این شهربازی؟ که گفت آره خدایی یادش بخیر همین موقع بچه ها اومدن و گفتن میخواهیم بریم استخر توپ که من رفتم بلیط گرفتم و بردیمشون اونجا بعد بهش گفتم پرستو بریم ماهم یک عمو جانی بازی بکنیم که بهم نگاه کرد گفت از سیبیلات خجالت بکش خرس گنده البته با خنده گفت منم گفتم چه اشکالی داره؟ گفت خو چی بریم مناسب سنمون باشه که مسخرمون نکنن؟ من نگاه کردم دیدم پشت سرمون یک کلبه وحشته گفتم بیا بریم کلبه وحشت که گفت ول کن سامان گفتم نکنه میترسی؟ گفت نه بحث ترس نیست من گفتم نه میترسی بهم گفت بلیط بگیر تا بریم رفتم دوتا بلیط گرفتم و اومدم رفتیم تو کلبه واقعا ترسناک بود اونجا پرستو سفت چسبیده بود به من منم جلو میرفتم تا اینکه رسیدیم به انتهاش اونجا یک نفر با اره برقی میزاشت دنبالمون اونجا پرستو خیلی ترسید دویید بیرون و نا خوداگاه منو بغل کرد یعنی اومد تو بغلم و رنگش پریده بود منم یک اب مرتقال براش گرفتم اما فایده نداشت نفس نفس میزد گفت بریم خونه که گفتم باو تازه اوندیم گفت من حالم بده خلاصه به هزار ضرب و زور بچه ها رو اوردیم عمو جانی که بریم خونه تو راه متین هی غر میزد که تازه اومده بودیم فقط 2 تا بازی رفتیم و چقد بدی مامان که رسیدیم دم خونه به مامانش گفت نزاشتی که تو شهربازی بمونیم حداقل بزا برم خونه سینا پلی استیشن بازی کنم مامانش گفت باشه برو اما زود بیا که اونم لج کرد گفت نمیام اصن شب نمیام پرستوهم اومد باهاش دعوا کنه اما حالش خوب نبود منم گفتم ولش کن پری بزا بمونه که خلاصه گفت باشه من و پری رفتیم تو خونه و اونجا براش غذا داشت گرم کردم خوردیم بعد بهم گفت باور کن سامان هنوز قلبم داره تند تند میزنه منم گفتم عمو جانی استراحت کن خوب میشی دختر خاله اومدم تریپ رفتن بگیرم که گفت کجا؟ گفتم منزل گفت نرو تروخدا امشبو اینجا بمون مت میترسم منم گفتم باشه زنگ زدم خونه به مامانم گفتم مامان من امشب باغ یکی دوستامم نمیام که مامانم گفت

کیر سیخ شده خودم رو که اماده ی گاییدن بود
مرده شور خودتو دوستاتو ببرن منم گفتم دوستت دارم مام بعد گفتم پری قلیون بزارم گفت بزار منم گذاشتم یک دوسیب مرد بعد کشیدبم اما خب چون پری حالش بعد بود دوباره فشارش افتاد شروع کرد عرق کردن سرخ شد منم گفتم نباید میکشیدی پری بلندش کردم بردمش رو تختش اما انقد حشری شده بودم که نگو وقتی که خوابوندمش رو تختش بهش گفتم عمو جانی پری هنو تپش قلب داری؟ گفت اره گفتم بزا ببینم دستم رو گذاشتم رو پستونش وای خدا دیگه رو زمین نبودم پستوناش سفید سایزش فک کنم 80 میشد بعد چند دقیقه به بهونه ماساژ قلبی پسوناشو مالوندم ناخوداگاه زد زیر گریه بهش گفتم چرا گریه میکنی پری بهم گفت نمیدونم چرا منم بهش گفتم گریه

داستان سکس حشری

سکس عمو جانی ابلا دنجر آبلا دنجر ميا خليفة سکس میا خلیفه میا خلیفه کص حشری فیلم حشری عکس های سکسی ایرانی رقص سکسی ایرانی