رایلی رید دختره سینه دوستش رو ساک میزنه شیر میاد

0 views

رایلی رید دختره سینه دوستش رو ساک میزنه شیر میاد

رایلی رید Riley Reid کسی خونه نبود و میدونستم تا حداقل 4 ساعت دیگه نمیان…علی اومد با کلی ترس و استرس از همسایه فضول به سختی اومد داخل. رفتیم بالا خیلیم سرد بود فقط چون این روزا خونمون شلوغ بود و من نمیتونستم درس بخونم ی پتو و بالش و زیر انداز تو یکی از اتاقا گذشتت بودم ک وقتی میرم بپیچم دور خودم و بشینم بخونم. علی رو هم بردم همونجا کنارم نشست دستمو گرفت موهامو بوسید و میگفت اگه تو درسا گیر داشتی بهم بگو اخه هم رشته بودیم. منم غر میزدم سردمه علی بلند شد پتو رو اورد انداخت روی پاهام خودشم نشست و منم چسبیدم بهش و روی پای اونم انداختم… علی دستشو دورم رایلی رید حلقه کرد و ی لحظه باهم چشم تو چشم شدیم نگاهش به لبام بود ک وسط حرف زدنم یهو بوسید منو خدا میدونه یهو چه داغ شدم تنم گرم پرم شد چشمامو بسته بودم اما چون خیلی حس خوبی بود دوس داشتم بازم باشه علی هم ک خیالش راحت شد از برخورد من باز شروع کرد, بلد نبود فقط میبوسید کم کم رایلی رید راه افتادیم لب بالامو میمکید و منم چند بار کوتاه لب پایینشو

دختره سینه دوستش رو ساک میزنه شیر میاد کنار یکی از تابلو ترین خیابونای شهر وایستاده بودم و توقف گاه و بی گاه ماشینای مختلف مقابلم بهم اطمینان میداد که از این تابلو تر نمیشه. آرایشم خیلی ملایم و مات بود؛لباسامم یه مانتوی نسبتا کوتاه تا بالای زانو که رنگ آبیش با شلوار و شال سفیدم ست بود. کیفمم قرعه ی رنگش با مانتوم در اومده بود. با توقف یه سونوتای مشکی رایلی رید رنگ مقابلم سرمو بالا گرفتم و با لوندی تمام چند قدم به جلو برداشتم. جوون چه خوشکلی تو لامصب..بیا بالا در خدمت باشیم. نگاه دقیقی به چهرش انداختم. دختره سینه دوستش رو ساک میزنه شیر میاد سکس معلوم بود از اون دسته پسرای خوش گذرونه که خرجیش از جیب باباش میاد… پوست نرم و براق دستاش نشون میداد تا حالا دست به سیاه و سفید نزده و فقط دنبال خوش گذرونی بوده! با صداش نگاه از صورت شش تیغ و صافش گرفتم: _پسند کردی عزیزم؟ پوزخندی زدم: رایلی رید بله..چه جووورم.

خودمو کمی به سمت پنجره خم کردم که چنگی به سینه هام زد رایلی رید و منو بیشتر به جلو کشید. به سختی خودمو کنترل کردم تا با سر نرم تو شیشه! دستش رو داخل لباسم برد و نوازش وار روی سینه هام کشید و اوووم کش داری گفت: _سایزت عالیه.. لبخند چندشی زد و ادامه داد: _بپر بالا امشبو در خدمتت باشیم خوشکله.. آروم خودمو عقب کشیدم که دستش از دور سینه هام باز شد. نامحسوس نگاهی به سپیده که چند متر اونطرف تر توی ماشین نشسته بود انداختم.. لبخند خبیثی زد و سری تکون داد. چشمکی زدم و سوار ماشین شدم. نگاهم به شهر تاریک و شلوغ افتاد و ادمایی هرکس واسه کاری میدوید. و دختری که از تو ماشین رایلی رید کناری با اخم زل زده بود به ماشین ما. با نشستن دستی روی رون پام ترسیده شش متر بالا پریدم! کیر به دست منتظر بزارم کونش _هین.. _جوون عزیزم..توفکری؟ چپ چپ نگاهش کردم. _دارم فکر میکنم پسر به این خوشکلی(خدا نصیب نکنه کجاش خوشکله)چه اسمی بهش میاد؟ انگار از تعریفم خوشش اومده بود رون پامو بیشتر فشرد. _جوون عزیزم اسمم رادمهره..تو چی جیگر‌طلا..؟ از لحن حرف زدنش چندشم شده بود با ذوق ساختگی گفتم: _ساینا.. باز فشاری به رون پام اورد _اسمت هم مثل خودت هات و زیباس خانومی! با عصبانیت دستشو پس زدم رایلی رید . که متعجب نگاهم کرد! به زور لبخندی زدم.. _دستمالی تو الان بکنی چیزی واسه خونه نمیمونه ها! سرخوش خندید: _نگران نباش من تا صبح در خدمتتم. زیر لب غریدم: _درخدمت عمت باش. _چیزی گفتی خوشکلم

گفتم بی صبرانه منتظرم برسیم! آهانی گفت و آروم گونمو بوسید. از شدت فضای خفقان آور ماشین نزریک بود رایلی رید بالا بیارم. بعد از نیم ساعت جلوی ساختمون ویلایی زیبایی نگه داشت درو با ریموت باز کرد ماشینو داخل برد. نگاهم از داخل آینه به سپیده افتاد که ماشینو سر کوچه نگه داشت. از ماشین پیاده شدم. رادمهر به سمتم اومد. _بفرمایید داخل بانو… لبخند پر از عشوه ای زدم. کارم از الان شروع میشد.. به سمتش رفتم دستم دور بازوش حلقه کردم تا حواسش از درحیاط پرت کنم. _وای خیلی خونت خوشکله..تنها زندگی میکنی اینجا؟ از پشت حواسم به سپیده بود که قبل بسته شدن در خودشو به داخل حیاط رسوند و با شصتش اوکی داد رایلی رید. حتما داخل خونت هم مثل بیرونش قشنگه! سرخوش خندید: اره..اگه تو امشب شب خوبی رو بهم هدیه بدی سوگولی این خونه زیبا میشی! زیر لب غریدم: _ارواح عمت! _چیزی گفتی؟ هول کردم: _نه نه..خیلی خوبه مطمعن باش راضیت میکنم! باهم وارد خونه شدیم. به سمت اتاق خواب راهنماییم کرد: _تا تو لباساتو در بیاری منم چندتا جام شراب ناب بیارم تا شبمونو رویایی تر کنه.. با دست فشاری به باسنم وارد کرد که داخل اتاق برم. لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت که با حرص غریدم: _پسره ی عنتره بی خاصیت رایلی رید حیفه اینهمه پول و ثروت نیست که دست شما بچه سوسولا افتاده… وسط اتاق ایستاده بودم همیجور غر غر میکردم که در اتاق بازشد: تو که هنو لباساتو در نیاوردی؟! لبخند پر عشوه ای زدم: میخوام تو برام در بیاری عشقم… رادمهر که از لحنم خر کیف شده بود شیشه شرابو روی میز گذاشتو به سمتم اومد. دهنش بوی مشروب میداد. معلوم بود همین الان کوفت کرده! نزدیکم شد و دکمه های مانتو رو یکی یکی باز کرد. دستی روی سر شونه لختم کشید. کلافه لبی گزیدم. مانتومو کامل از تنم در اورد و گوشه ای پرت کرد. تاپ نازک تنم باعث میشد تمام بدنم سخاوتمندانه در معرض دیدش باشه.. منو روی تخت نشوند و دستی روی پام و سینه هام و پام کشید: _لعنتی عجب بدنی داری جونم در میره واسه چشیدن طعمت! از این فاصله بوی دهنش که توی سرم پیچید نزدیک بود بالا بیارم. لبشو روی رایلی رید گردنم گذاشت و شروع کرد مکیدن. عصبی شده بودم! چرا این سپیده انقدر لفتش میده؟! معلوم نیس داره چه غلطی تو خونه میکنه! سرمو بالا برد که چشمم توی چشمای خمارش افتاد Riley Reid.

سکسی

سایت همستر همستر سکس همستر ایکس ان ایکس ایکس ایکس ایکس ایکس ایکس ویدئو ایکس همستر اویل انجل السا جین لیه گوتی سكس انجيلا وايت