داستان مامان این کون خوردن داره ک میتونم تا صب بمالمش ولی خب

0 views

داستان مامان این کون خوردن داره

داستان مامان تو رو خدا بسه گوه خوردم.آیدا خانم دیگه کاری باهاتون ندارم. خیالم راحت بود ک میتونم تا صب بمالمش این کون خوردن داره سکس متوجه شدم ک کاملا خوابه پس جرئت پیدا کردم ک نزدیکترش بشم در همین حین دستمو از شلوار نازکی ک پاش بود کردم تو و حس خوبی بود بعد از حدود دو دیقه مالیدن مانی تکون خورد و سریعا خودمو زدم بخواب ولی تا  دقایقی خوابم نبرد صب ک بلند شدم صبونه رو خوردیم تو صورتش ک چیزی معلوم نبود ک بگم متوجه دیشب شده گذشتو ازونجا ک قرار بود بریم اماده شدیمو در همین مدت زمان مانی گفت منم بیا باهاتون منم ک خیلی حال میکردم ک بیاد اصرار کردم ک بزارن بیاد چون ده داستان مامان روز بعدش قرار بود بیان شهرستان خونه ما و تو این مدت مانی کنار من بود موقعی ک رسیدیم چون سر ظهر حرکت کرده بودیم نزدیکا شب رسیدیم و هر دومون تو جاده خواب بودیم ک شب موقعی ک رسیدیم انرژی داشته باشیم

کف پای سمیرا جدا کرد و گفت:باشه یاد گرفتم.بسه.در این لحظه سمیرا یه ضربه محکم با کف پا به دهن فاطمه زد و فاطمه افتاد روی زمین.سمیرا به آیدا گفت با روسری دست و پاش رو ببندیم زود باش.آیدا و سمیرا دست و پاهای فاطمه رو به زور بستن.بعد 2 تایی کف پاهاشون رو گذاشتن روی صورت فاطمه و شروع کردن عکس و فیلم گرفتن.فاطمه هم با التماس میگفت:ولم کنین خفم کردن!این چه کاریه دیگه!پاهاتون بو میده!!!!آیدا کف پاش رو مالید روی دهن و بینی فاطمه و گفت:دیگه فضولی میکنی؟بو بکش……اومممم……بو کن……و با بوی کف پاهام خفه شو.آیدا به سمیرا گفت تو پاهات رو بردار بزار من کامل خفش کنم بعد تو.سمیرا رفت و کفش هاش رو اورد و پوشید تا پاهاش بوی بیشتری بگیره.آیدا کف پاهاش رو روی صورت فاطمه فشار میداد و فاطمه داد میزد صورتم له شد!!!!چه بوی……اوفففف…..خفه شدم.سمیرا پاهاش رو از کفش در آورد.من از اون بالا میدیدم که پاهاش خیسه داستان مامان عرقه و برق میزنه.سریع کف پاهای خیسه عرقش رو گذاشت روی صورت فاطمه.فاطمه یه لحظه هیچ صدایی ازش در نیومد.چند ثانیه بعد گفت:اوفففف…….چه بوی عرق کف پایی…..!!!!!!بسه…….صورتم خیس شد سمیرا!!!!!

نشستیم به بازی کردن بلوند هات حشری کیر میلیسه ک نزدیکای ساعت 2 و نیم بود من رفتم بخوابم من رفتم رو تخت. برای مانی هم جا رو زمین پهن کردم خیلی دوس داشتم برم بهش نزدیک شم ولی گفتم بزار خوابش ببره ک خودم زود تر خوابم برد سرتونو درد نیارم ازونجا ک خونمون بزرگ بود و اتاقا دور خیالم راحت بود ک میتونم تا صب بمالمش ولی خب داستان مامان خوابم برده بود تو خواب بودم ک احساس کردم یچی رو کیرمه چشامو باز کردم دیدم مانی دستشو کرده بود تو شلوارمو داشت از رو شورت براوردش میکرد یه لبخند به من زدو شروع کرد مالیدن منم یکم خودمو کشیدم اونور تر و جا باز کردم تا بیاد بخوابه رو تخت من لال شده بودمو کمی هم شکه ک در گوشم گفت تهران خوب میمالوندیم الان ساکت شدی تازه دوزاریم افتاد اقا اون شب خودشو زده بوده به خواب و متوجه همه چیز بوده و از ترس خانوادش نخواسته کاری کنم الانم شرایط مناسب بود و ازم خواست تا حال کنیم منم از خدا خواسته داستان مامان شروع کردم از گردنش خوردن حالا معرفی کنم مانی جان قصه رو قد 160 وزن 66 کون گرد و بدن سفید فقط به علت بلوغش کمی موهاش در اومده بود البته اینایی ک میگم برا اون موقعست ومنم اون موقع قدم کوتاهتر بود

حسابی ک کیرم راست شد خلاصع اروم دست زد. شروع کرد شورت و شلوارو دراورن منم با دست راستم شلوار نازکشو ک پاش بود و یه دفعه کشیدم پاییین شروع کردم مالوندن اونم اروم کیرمو گذاشت دهنش ک به سرعت راست راست شد اتاق من چون چسب خیابون بود نور خیابان میفتاد و به اندازه کافی نور بود سریع بهش گفتم نخور تا ابم نیاد و بلند شدم بهش گفتم قنبل کنه داستان مامان شروع کردم انگشت کردنش با تف انگشت اولو دومو رد کردیم ولی برا انگشت سوم صداش دراومد جفتمون در مدت زمان سکسمون ساکت ساکت بودیم بهش گفتم صبر کن کیرمو بردم سمت صورتشو در همون حالت ک رو تخت قنبل بود برام خورد من دولا شدم و با انگشتام کونشو باز تر کردم حسابی ک کیرم راست شد بردم سر سوراخشو بهش.

من تو اوج لذت بودم و اصلا دوس نداشتم تلمبه بزنم ازونورم میدونستم با تلمبه زدن سریع ابم میاد برا همین چند دیقه ای نگه داشتم داخلش و خیلی اروم و طولانی عقب جلوش میکردم احساس کردم اونم شل کرده دیگه انگار دردی نداره ولی من از حالتی ک داشتم خیلی لذت میبردم ک دست راستشو گذاشت رو تخت و با دست چپش منو هل داد سمت خودش ک همراه با شهوت من داستان مامان کیرم تا اخر رفت داخل اونجا متوجه شدم مانی جان داره لذت میبره و شروع کردم تند تر کردن تلمبه هام ک به دقیقه نرسید ابم اومد ازونجایی ک فانتزی خالی کردن اب تو کونو داشتم خالی کردم ته روده هاش ولی کیرمو در نیاوردم تا اروم اروم خوابید و بهش گفتم دراز بکش تا بر گردمِ رفتم دسشویی شاشیدم و چند تا دستمال برداشتم وقتی رفتم تو اتاق دیدم هنوز قنبله گفتم پس چرا دراز نمیکشی ک گفت میشه یه بار دیگه بکنی تازه شروع کرده بودیم به حرف زدن تازه از حس مانی با خبر شده بودم فهمیدم باید اونم ارضاش کنم برا همین ازش خواستم تا چند دیقه ای صبر کنه و گفتم بره دسشویی ابشو خالی کنه ک گفت ن دوس دارم داخلم باشه دیگه با حرف زدناشم تحریک میشدم حالم یه جوری بود از یه طرف خسته راه بودیم و خستگی روز از طرفی واقعا دلم نمیومد بازم نکنمش ازش خواستم حرفه ای برام داستان مامان بخوره

لبه تخت داشتم کونشو میکردم وقتی ک خورد زمان برد تا کیرم راسته راست بشه ولی خوبیش این بود داستان مامان ک ترس ارضا شدنمو نداشتم برا همین حسابی ک خورد این بار بی امون فرستادم داخل کیرمو این بار لب تخت قمبل کردو من به صورت سرپا و ایستاده لبه تخت داشتم کونشو میکردم دیگه بی امون تلمبه میزدم گرمای خاصی داشت کونش بعد از سه یا چهار دیقه تلمبه زدن بود ک دیدم کونش باز و بسته میشه دیدم ک کیر خوابیشو انقد تکون داده تا ابش اومده دیدم ناخواسته دراز کشید بهش گفتم میتونی ادامه بدی گفت فقط سریعتر تمومش کن دیگه دراز کشیده بود و چشاشو بسته بود منم از پشت تا تونستم تلمبه زدم دیگه نا نداشتم ک یه داستان مامان دفعه ارضا شدم احساس کردم ابم کمتر بود ولی مدت زمان سکسمون بیشتر از ده دیقه شده بود دوباره رفتم دسشویی و قتی برگشتم دیدم خوابش برده کمکش کردم شلوارشو پاش کردم گذاشتم رو تخت بخوابه و خودم رو زمین خوابیدم تو فکر اتفاقای شب بودم ک خوابم بردو سر صب با تکون دادن های مانی بیدار شدم انگار ن انگار هیچ اتفاقی افتاده

داستان سکس با مامان
سکس لزبین سکس و ماساژ سکس‌مادر داستان سکسی با مادر میا مالکووا سکسی الکسیس تگزاس سکس یواشکی فیلم سکس ایران داستان سکس مادر سکسی زوری کون دادن کلیپ سکس ایرانی