داستان شهوانی تینیجر حشری آب کیر نصیبش میشه
داستان شهوانی خیلی حشری میکنه سلام میدونم که آخرش فحش می دین ولی بهتون حق میدم چون این اتفاقایی که واسه من و خانومم افتاد اینقد عجیب و غریب بود که اگه کسی واسه ما تعریف می کرد ما هم باور نمی کردیم. اسم من فرخ هست. قدم 185 و وزنم 80 و خانومم اسمش سپیده است قدش 170 و وزنش 72. سایز ممه هاش هم 70 اینا میشه . اینارو نمیگم که داستان شهوانی فک کنید بی غیرتم برعکس خیلی هم غیرتی ام سر خانومم. حالا بریم سر اصل داستان.
سه سال پیش من و سپیده وضعمون نه که خیلی خفن باشیم ولی وضعمون خوب بود. من ماهی دوازده میلیون درآمد داشتم سپیده هم ماهی 4500 از درمانگاه حقوق می گرفت. خانومم اتاق عمل خونده و منم مهندس عمران بودم اون موقع پشت سر هم واسم از شهرداری پروژه میومد و وضع زندگیمون خیلی خوب بود تا اینکه موقعی که داشتم برمیگشتم خونه تصمیم گرفتم که به سپیده بگم دیگه برای بچه دار شدن آماده ایم و میتونیم زندگی خوبی برای بچه امون فراهم کنیم.
رسیدم در خونه و دکمه آیفون زد و رفتم تو. دیدم یه پیرزنه با چادر رنگی نشسته جلو میز ناهارخوری داستان شهوانی . روشو برگردوند چهره چروکیده و تخمی ای داشت گفتم شما ؟ گفت من فلانی ام و از فلان جا اومدم (از یه روستا سمت بوئین زهرا اومده بود) فارسی اش هم زیاد خوب نبود بیشتر تاتی حرف می زد. بازم نفهمیدم کیه تا اینکه سپیده خودش اومدو گفت سلام فرخ جان…بی بی راحله از روستامون اومده همون که موقع عروسیمون برامون شوری و ترشی آورده بود.گفتم آهان. دستتون درد نکنه و اینا حس خوبی نداشتم یه تشکر خشک و خالی کردم و رفتم اتاق خواب. رو تخت دراز کشیدم. با خودم گفتم حالا که اومدم یه سکس حسابی بکنم و بدون کاندوم سپیده رو بزنم زمین این پیرزن خرفت مزاحم از کجا پیداش شد.
تینیجر حشری آب کیر نصیبش میشه
سکس
تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد. اینقد از صبح تو فکر کردن سپیده بودم که داشتم خواب سکسی می دیدم ولی خیلی داستان شهوانی عجیب بود چون دیدم دارم یه گربه سیاه رنگ پشمالو رو می کنم. حس بدی داشتم وقتی هم بیدار شدم اصلا حالم خوب نبود ولی زود فراموش کردم. دوران دانشجویی شده بود که خواب ببینم دارم یکی از دخترای همکلاسیم میکنم که ازشون متنفر بودم داستان شهوانی و جالب بود آبم هم میومد و وقتی بیدار می شدم میگفتم تف به این شانس. اما تا حالا خواب دیدن حیوون رو ندیده بودم.
به هرحال موقع شام شده بود و اومدم سر میز نشستم سپیده یه لباس نارنجی حلقه آستین پوشیده بود که پایینش دامن داشت . دامن تا رو زانوهای سفیدش میومد . من عاشق این حجب و حیاش شده بودم که همیشه سنگین تیپ میزد. شام زرشگ پلو درست کرده بود . اخه زرشک منو خیلی حشری میکنه.سپیده هم اینو میدونست. خیلی سنگین غذا خوردیم و ظرفا رو جمع کردیم.
داشتیم ظرف میشستیم که وسطش گفتم کون لق ظرف ها و خم شدم از زیر کمرش بغلش کردمو بردمش انداختم رو تخت. دستم روی ممه هاش میکشیدم و اونم دستش روی دست من بود دیگه گفتم الان اینقد ممه هاشو فشار میدم اونم دست منورو ممش فشار میده الان ممه هاش منفجر میشه. شروع کردم همزمان گردنش رو خوردن.میخندید میگفت نکن نکن داستان شهوانی .گفتم بدون کاندوم توشی می زنم که بچه درست کنیم.زیپ لباسش باز کردم که گفت جدی میگی یا اینا رو میگی که حشری بشیم؟ گفتم جدی میگم وقت بچه دار شدنمونه. یه خورده رفت تو هم و ناراحت شد.
Come inside me my black Cock
ه سمت کوسش هدایت کردم
حالا سوتینش باز کرده بودم و داشتم نوک ممه هاش لیس میزدم. اما انگار تا گفته بودم بچه میخوام سرد شده بود با دست یه دونه زدم به پره های کوسش گفتم چی شده سپیده؟ ما خیلی وقته که دیگه با هم چیزی پنهون نداریم. از رو تخت نیم خیز شد و گفت امروز بی بی راحله اومده بود می گفت از روستا بلند شده اومده تهران که بهم بگه شوهرت ازت بچه میخواد ولی حامله نمیشی اگر هم بشی بچه ات مرده دنیا میاد با تعجب گفتم یعنی چی؟ گفت آب قنات روستا سفید شده این یعنی آل های اونجا دوباره اومدن دنبال من.گفتم این کوس شعرا چیه که میگی تو توی بهترین دانشگاه علوم پزشکی ایران درس خوندی آخه این داستان شهوانی کوس شعرا از تو بعیده. گفت میدونم اما آخه وقتی بچه بودم یه بار آل دیدم.
سپیده تعریف می کرد طرفای شب توی روستا وقتی هفت هشت سالش بوده با دخترای همسایه توی کوچه خاله بازی می کردن ، یکی از این دخترا عروسک سپیده رو میندازه رو خاک ها جایی که تاریک و پر از درخت بوده. میره سمت عروسکش تا میخواسته عروسک رو برداره میبینه یه روح به رنگ سبز تیره از جلوش رد میشه و بهش نگاه میکنه. میگفت روح قدم برنمیداشت انگار که مثلا سوار دوچرخه است روون از جلوم رد شد و همونجا سپیده تشنج می کنه و میفته زمین.
منو بگید.همون لحظه کیرم خوابید از ترس خایه کرده بودم با اینکه اعتقادی به جن داستان شهوانی وهمزاد این کوسشعرا ندارم ولی واقعا ترسیده بودم. حتی چراغ رو روشن کردم و نشستم با سپیده صحبت کردن که اینا تلقینات خودت بوده و اینا همش کوسشعره.
نشستم تلویزیون دیدن. بازی فوتبال بود همینطور تنها نشسته بودم و تخمه میشکستم. بین دو نیمه بود که دیدم از اتاق خوابمون صدا میاد. صدای تق توق نبود اصلا که بگم قاب عکسی افتاده یا چیزی شده. صدای خیلی خاصی بود انگار که چندنفر با هم پچ پچ کنن یا مثلا دیدین سر خاکسپاری چندین نفر زیرلب فاتحه میخونن اون صدای پچ پچ چه شکلیه؟ رفتم داستان شهوانی در اتاق باز کردم ببینم صدا از چیه تا رفتم تو صدا قطع شد. یه نگاهی انداختم اومدم بیرون چراغو خاموش کردم. تا اومدم بیرون دوباره صدای پچ پچ دسته جمعی اومد دوسه بار این اتفاق افتاد اصلا خایه کرده بودم رفتم دوباره جلوی تلویزیون و صدای تلویزیون زیاد کردم. کم کم تونستم حواسم رو پرت کنم دیگه داشت خوابم میگرفت و پلک هام سنگین شده بود. دیدم در باز شد و سپیده از بیمارستان برگشت. مانتوشو در آورد وگفت پاشو بریم تو اتاق.دست همدیگرو گرفتیم و رفتیم. لباس تاپ شلوارک پاش کرده بود و خط ممه داستان شهوانی هاش از روی تاپ مشخص بود .
فیلم الکسیس سکس قدیمی ایرانی سکس قدیمی فیلم پورن ایرانی سکس زورکی فیلم سکسی المانی سکسی الکسیس سكس الماني سکس المانی سکس آلمانی